آموزشگاه های«شهرکرد(دهکرد)»(2)،دبستان دخترانه ی ششم بهمن(علی آقا آل ابراهیم دهکردی)

اوّلین روز مدرسه به روایت«سمیّه حیدری جونقانی»

«دایه ی مهربان تر از مادر،معلّم

یکی ازروزهای اواسط شهريور ماه  سال1346ه ش/1387ه ق/1967م ،هنوز ظهر نشده،مادرم دست مرا گرفت تا در معیّت مهرباني های همیشگی اش از خانه مان که در پلاک چهارم،کوچه ی فروردین(هشتاد وچهار کنونی)خیابان سعدی غربی شهرکرد(دهکرد)» قرار داشت،پیاده و قدم زنان  به مغازه ی پارچه فروشی«آقاي حسین گازر(فرزان)»واقع درخیابان«پهلوی(ملّت مرکزی امروزین)»كه از دوستان پدرم بود برویم و ازبهترين پارچه ی روپوشي طوسی رنگ به اندازه ی مورد نیاز من خريدکنیم.پس از آن،ازهمان راه به خانه ی«خانم عفّت خسروي»ازبهترين خياطان خانگی«شهر»رفتیم تا بعد از زدن اندازه، دوخت يكي از مدل هاي شيك لباس  فرم مدرسه را سفارش بدهیم.

درست يك هفته بعداز آن بودکه لباسم آماده شد ومن توانستم آن را در خانه به همراه يقه ی خریداری شده توسط مادرم از تور بسيار زيبای سفید رنگی كه آن روزها در مدرسه بايد استفاده مي شد و دردو مدل پلاستيكي و پارچه اي  عرضه می گردید برتن نمایم تا در میان تبریک وتشویق ها وآرزوی موفقیّت های پی در پی مادروسایر اهل خانواده که مرا مي بوسيدند ومی گفتند «که  چقدر لباسم به من می آید وبرازنده ام است»،آن را برای اوّلین بار برتن نمایم وشور همگان را تکامل بخشم. ذوق آنها از این که فرزندشان دارد برای رفتن به مدرسه و کسب علم و سواد آماده می شود وسرمستی  من ازاین كه مورد توّجه وعنایت بیش از پیش پدر،مادر،خواهرو برادرم قرار گرفته ام.

در فاصله ی آماده شدن لباس فرم مدرسه تا روز موعود عزیمت به دبستان، اگر چه گه گاه ،به دوراز چشم اهل خانواده که تمیز نگاه داشتن لباسم را دایما مورد تاکید قرار می دادند،آن را پوشیده و به روی پارچه ی نرم ودوست داشتنیش دست می کشیدم تا احساس خوب لباس نو را دایما تجربه کنم ،امّابا این همه دردلم احساس خوبي براي جدايي ازمادرم را نداشتم واين مساله برایم دلهره ایجاد می کرد.

به همین واسطه از مدّت ها قبل،من بر خلاف خیلی از بچّه های دیگر انگيزه ی رفتن به مدرسه را از دست داده بودم ،زیرا به دلیل وبستگی زیاد به مادرم هميشه  هراس داشتم نكند وقتي من به مدرسه مي روم براي مادرم اتفّاقي بيفتد.فکری شوم که دایما مرا عذاب مي داد. تا جایی که حتّی قبل از شروع مهر ماه  به شکل های مختلف ،با ردیف کردن بهانه های مختلف وحتّی به راه انداختن گریه و زاری بی حدّ براي مادرم ،تلاش می کردم تا به زعم خودم به زمينه سازي برای متقاعد کردن او در نرفتنم به دبستان بپردازم،که البّته همواره با صبر و حوصله  ی فراوان او روبه رو می شدم.صبری بی پایان که باعث می شد تا تمامی دلایل مرا با براهین بچّه فهم ،باطل نموده و سپس باب نصيحت و پیش گویی درزمینه ی ترسیم آينده ایی درخشان  راکه سرشار ازموفقيّت درزندگي برای من بود با مثال هاي گوناگون بگشاید وتمامی بافته های مرا در طرفة العینی به رشته بدل نماید.

سرانجام انتظارها به پایان رسید وصبح اوّل مهر ماه از راه رسید تا من «قرآن»بوسان در حالی که سن شش سالگي را به پایان رسانیده بودم ،مانند همه ی اوقات دیگردست در دست  مادرم،كيف آبي زيباي مملو ازانواع خوراکی ها و هله و هوله های ذخیره شده برای طی کردن روزبلند دوری از خانه و خانواده  ی جا خوش کرده در کنار دفاترمشق چهل برگ وبیست برگ نقّاشی ،مداد رنگی شش تایی،پاک کن خرگوش نشان ومدادتراش لاکی شمشیر نشان را به دست گرفته وسر شار از بیم و امید آرام آرام به  سوی«دبستان ششم بهمن(سمیّه،علی آقاآل ابراهیم امروزین)» که در نزدیکی خانه مان قرار داشت به راه افتادیم.

هنوزاز ورود ما به حیاط پر درخت مدرسه چیزی نگذشته بود که  درست راس ساعت هشت صبح زنگ مدرسه كه شبيه به يك كلاه بزرگ وارونه بود به صدا در آمد تا ما تازه وارد ها با تقلید در کنارقدیمی ترها صفوف رفتن به کلاس های درس را تشکیل دهیم.

روان شاد خانم مدیر«بهجت كوهي کمالی دهکردی» با ابهت تمام روی ایوان ورودی مدرسه حاضر شد ودر اوّلین کلام ازهمه ی مادران که غریبانه گوشه ایی ایستاده وحالا مطمئن هستم آنها هم دست کمی از دختر بچّه هایشان نداشتند و دل توی سینه هایشان کبوترانه پر اظطراب می طپید ،خواست تا در میان نگاه های  ناباورانه ی ما تازه واردها وپچ پچ بی خیالانه ی قدیمی ترها،مدرسه را ترك كنند.

با آن که قاعدتا به واسطه ی دوستی معلّمين مدرسه با مادرم و رفت آمد پر مهر ومحبّت آنها به خانه ی ما واحساس دست نوازش گرآنها بر سر خودبه دفعات درایّام ماقبل مدرسه، نمی بایستی دل تنگی به وجود خود راه می دادم ،امّا از آنجا که در کمال یاس با بر خورد های سرد آنها در محیط مدرسه روبه رو شده وبه واسطه ی آن که بر خلاف گذشته های نه چندان دور دیگر مرا نبوسيده واحوالپرسم نشده بودند،احساس  غم غريبي موجب شد تا با صدای بلند به گريه كردن بپردازم.

شیون غریبانه ایی که باعث شد تا دل به ظاهر سنگ خان مدیر هم آب بشود و در حالی که دستان کوچکم را در دستان بزرگش گرفته بود،درمیان حق حق هایم به من این گفته های کلیشه ایی معروف  را تفهیم کند که:

«- دخترم تو ديگر بزرگ شده ایی ،بايد درس بخواني تا مثل من معلّم بشوي و...».

 دراین اوقات من چون دست خانم مدیر را مثل دست مادرم ،پناه گاه خودن یافتم،کمی آرامش یلفتم،در حالی که مطمئن هستن آن بهشتی جایگاه در دل به خود می بالید که با گفته هایش توانسته دل رمیده ی شاگردی را با علم ومدرسه و...اخت نماید.

این عقب نشینی موّقت من باعث شد تا او آرام آرام مرا به سوی كلاس اوّل رهنمون سازد ودرردیف اوّل (طبقه اول) درست مقابل میز خانم معلّم نشانيده و بعدازكمي نازونوازش وسفارش رعایت احوالات من به «خانم ...برومند»معلّم محترم كلاس اوّل ،ترکم نماید.

ترک کردنی که پشت سرش صداي بلند گريه ی من مبنی برصدور اجازه ی رفتنم به خانه وتهاجم بی محابای خانم معلّم در پاسخ به آن به معنای عدم موافقت اورا به همراه آورد.تهاجمی سخت با بهره مندی از ترکه ی کلفت يك متري  که به عنوان ابزار کمک آموزشی روی میز قرارداده شده بود.تاضربات پی در پی بر پیکر من و ناسزاهای فريادگون از نهاد برآمده ی اورا به دنبال فرود آوردن هر ضربه ی ترکه  این چنین به دنبال داشته باشد:

«- ديگر مي خواهي به خانه بروی؟هان».

آن معلّم دل سوز آن قدربه روش تربیتی مبتنی بر کتک زدن من ادامه داد تابدون داشتن نمونه ی پیش چشم واز سر ابتکار برای اوّلین بار در زندگی  چندین بار با صداي بلندبگویم:

«-غلط كردم،ديگر گريه نمي كنم».

وبه جای گریه ی ظاهری به اشک ریزی باطنی رو آور شوم.اگرچه،این پایان غائله نبود وبا گرفتن این تعهدشفاهی ازمن بی پناه که حشمت وجاهش پیشکش،از بد حادثه اینجا به پناه آورده شده بودم، مبنی براین که :

«-اگرديدم گريه كردي و يا خواستي به مدرسه نيايي،من مي آيم خانه  ی شما و همان جا تورا می کشم».

موجب علاقه مندی من و بسیاری دیگر از بچّه هارا بر اساس رطب و یابس های معمول ودر واقع بر مبنای «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»و«کشتن گربه دم حجله»و«...» فراهم آورد.

تا مصداق عملی در برابر دیدگان ما بر صحّت این قول باشد که :

«- چوب معلّم گله،هرکس نخورده خله».

***

حالا که به آن روز نگاه می کنم می بینم آن جملات کلیشه ایی دل فریب وحرز گونه ی چون ورد جادویی«خانم مدیر»نبودندکه باعث شدند تا آن شاگرد کوچولوی ترسیده از زمین وزمان،دفعه ی آخرش باشد که نه به فكر گريه كردن می افتدونه نیامدن به مدرسه،بلکه این رفتار پند آموزسرکار«خانم برومند»درتبیین عملی جمله ی معروف «لقمان حکیم»که سال ها بعد خواندم، بودکه به من آموخت وسرنوشت مرا آن گونه رقم زد که به کسوت معلّمی ومدیریّت همان مدرسه تا هنگام بازنشستگی ام دربیایم وبرای سالیان سال بدون نیاز به گفتن آن جملات کلیشه ایی صرفا دل فریب،دستان کوچک کلاس اوّلی های نو آموز را دردستانم به حقیقت گرم گرم نمایم،تاامید،طعم ولذّت داشتن ،پشت وپناهی همانند مادر، به نام معلّم را،حتّی درروزهای غیبت مادراحساس نکنند».

نوشته ی:«سمیّه حیدری جونقانی»(1)

 

شهرکرد،آذرماه 1388ه ش.

ویرایش:«بابک زمانی پور».

پی نوشت:

(1)سميّه حيدري جونقاني،فرزند يدالله،متوّلد1/ 2/ 1340ه ش،شهركرد،فرهنگی فرهیخته ی بازنشسته ی هنرمند،آموزگاردبستان های ده چشمه،فارسان،شهرکرد،مدير دبستان آل ابراهيم(سمیّه).

ادامه نوشته

آرامستان های شهركرد(دهكرد)(1)

 نابودي مزارها ي تاريخي در«شهركرد(دهكرد)»سرعت مي يابد

«كسي كه از پــدران ننگ داشت ناخلف است

به ملـــــــك،ســــنّت ديريـــنه احتشام دهد».

«سی مترولوژی(Cemeteriology)»یا«آرامگاه شناسی»دانش بررسي همه جانبه ي یک آرامگاه است. اين دانش با بررسی تمامي ويژگي هاي يك آرامگاه هویّت اصلی آن را از بسیاری جهات نظير اطلاعات آماری درمورد سن و سال متوّفیان، متوسط عمر آنان،تعداد زنان و مردان و کودکان هر دوره ،علل فوت و آمار مشاهیرو مفاخري چون علما،هنرمندان ، سیاست مداران ، دانش مندان،ورزش کاران و... ،مشخّص نمودن موفعیّت آرامگاه ها،تعیین نوع و اشکال مختلف سنگ قبور،تعیین پوشش گیاهی و نوع درختان منطقه ي استقرار آرامگاه ها، ترسیم نقشه ي دسترسي به بخش های مختلف آرامگاهي، ذکر تاریخ ، اقوال مختلف و داستان های مربوط به آن آرامگاه وهر اطلاعات ديگری که بتواندبه شناختو ترسيم هویّت واقعی یک آرامگاه مدد رساند را مورد  شناسايی قرار مي دهد.

«سی مترولوژی»نه«باستان شناسی(Archeology)»ونه«نشانه شناسی(Iconology)»است،اگرچه باستان شناسان وهنرپژوهان گاهی ناخنکی هم به فرهنگ همراه با  آرامگاه ها زده و مي زنند.

به طور اختصار می توان گفت که باستان شناسان ،هنر پژوهان و مورّخین آرامگاه ها را صفحاتی از کتاب تاریخ می دانند امّا آرامگاه شناسان تاریخ را صفحاتی از کتاب آرامگاه ها می دانند. به عبارت دیگر آرامگاه شناسان حق حیات را بعد از مرگ انسان از او سلب نمی کنند و نام و نشان او را برای همیشه زنده نگاه می دارند.

اگرچه صدها افسوس که امروزه بسیاری از آرامگاه های پرارزش درسطح«ايران» روبه ویرانی سهوي و عمدي گذارده اند و بسیاری از آنها به واسطه ي  تغییرات زمانه به دست اخلاف نياكان و درخاك خفتگان از صورت آرامگاهي خود  خارج شده  وخلوت ملكوتي  اين بزرگان  با شلوغ بازاری هاي مستمر از ميان رفته است.

شایدآرامستاني  تبدیل به خیابانی یا بازارچه ای شده باشد،گسترش محلات شهری آنها را بلعیده باشد ويا  اکنون در زیر بار سنگین خروارها آهن و بتن دفن شده و آرزوی نثار صلوات و فاتحه ي  رهگذران و زائرينشان  را برای همیشه با خود به گور برده باشد.

هم اكنون  در برخی مدارس معتبر جهان به واسطه ي اعتقاد به آن كه:

«آينده از آن ملّتي  است كه گذشته يخويش را مي داند و مي شناسد».

برای آشنايی بیشتر دانش آموزان با مفاهيمي چونان تاریخ زندگی مردمانی که پیش تراز اين ها زندگی می کردند،حفظ ارتباط معنوی با آنها و هم چنین درک حقیقت زندگي پيش و پس از مرگ، بازديدهاي مستمري را برای دانش آموزان مدارس پیش بینی کرده اند که جزء برنامه ي اصلي  درسی دانش آموزان هستند. دراین ديدارها دانش آموزان گزارش هايی از وضعیّت آرامگاه ها و افرادی که در آنجا مدفون هستند را تهیه می کنند. در این برنامه های معلّمين علاقه مند  و راهنمايان مطلّع سعی می کنند تا طرز تلّقی دانش آموزان را از آرامگاه ها و آرامستان ها تغییر داده و علاوه بر آموزش های مختلف، پیوستگی آنها را با گذشتگان محفوظ داشته و ايشان  را با ریشه ها واصل و نسب خود آشنا سازند.

آشکار است که درک واقعی حقیقت مرگ و زندگی و آموزش اين مفاهيم از  روزگار کودکی،نوجواني و جواني  اثرات نیکويی درارتقا سلامت معنوي  جامعه ظاهر ساخته  و موجبات  پرهیز از ظلم  و ستم و رواج نیکوکاری و کمک به هم نوعان را فراهم خواهد ساخت.

زیارت قبورآشنايان دور و نزديك ونيز بزرگان ملّي و ديني و مذهبي  ازدير باز نیز در فرهنگ«ایرانیان»جایگاه ویژه ای داشته  ودر ادوار «پيش از اسلام»با توجّه به شيوه هاي تدفين رايج در آن روزگار تحت عنوان«روان پورسیتاری (یاد نیاکان در زبان «پهلوی»)»مورد ارج بوده  و در«ايران اسلامي» نيزبه سفارش « ائمه ي  معصومین(س)»همواره مورد عنايت قرار داشته است،تا چه درهنگام غلبه ي  شادی ها و چه دروقت  بروز غم  ها اثرات معنوی زیارت مقابر باعث شود نه غم ها آدمي  را ناتوان سازند و نه شادی ها اورا مغرور نمایند.

ازطرف ديگر افتخارتوام با تعقّل  به توان مندي هاي ارزنده ي  نياكان و پيشينيان و سعي در حفظ ارزش هايي كه آدمي  را به نوعي با گذشته ي خانوادگي اش مرتبط مي سازند،يك حسّ طبيعي موثر درشناسايي و حفظ فرهنگ و هويّت قومي و به تبع آن ملّي  است  كه  در واقع هويّت امروزي هركس را بر اساس كمك و معاونت اجدادي و بر اساس داشته هاي به ارث رسيده از آنها طي قرون متمادي  شكل مي دهد كه متاسفانه اين روزها كم كم دارد جايگاه والاي ارزشي اجتماعي خويش را از دست مي دهدو توجّه صرف به ارزش هاي گاه نه جندان معتبر روزمره به جاي تكيه گاه هاي معتبر و متقن تاريخي قرار داده مي شود.

دراين ميان در فرهنگ مردم «چهار محال و بختياري» از دير باز گرامي داشت ياد نياكان و درگذشتگان جايگاه ويژه ايي داشته كه در كنار تدفين در كناره ي محل استقرارو زندگي به عنوان نمونه در«گورگاي تپّه ي شهرك(شهركيان)»هم زمان با آغاز نگارش و اختراع خط،نيزمي توان درحدّ فاصل دوره هاي«ماد»تا پايان«ساسانيان» وجود استودان هاي به جاي مانده درخط سيرفرهنگي – اقتصادي«شوشتر - ايذه» تا «جونقان»به صورت محوري شمال جنوبي و«بازفت پايين تاچرام(كهگيلويه و بوير احمد)» براساس محوري شرقي–غربي تحت عناويني چون«بردگوري، برد سيلا،بردعروس وهرف حونه»يادگار شيوه ي تدفين سنگي - صخره ايي ملهم از آيين«زرتشت»(در كنار تدفين هاي خمره ايي در دوره ي «اشكاني») را شاهدي بر اين موضوع دانست كه نمونه هايي از ارزنده ترين آنها را در«كچوز بازفت، بهمن آباد دوآب صمصامي ، سرپيرگل سفيد، شليل وجونقان»مي توان سراغ گرفت.

پس ازرواج كامل«اسلام»در اين صفحات از قرن سوّم هجري/ نهم ميلادي تا امروز،علاوه برظهور بقاع متبّركه، در جاي جاي«چهار محال و بختياري»،يكي از مصاديق مهم مشخص كننده ي سوابق تاريخي و فرهنگي مردم اين صفحات آرامستان ها ، مزارستان ها ، گورستان ها و مافه گاه هاي تمامي روستاها ، شهرها وبار اندازهاي عشايري هستند كه متاسفانه  به دليل عدم توجّه لازم به حفظ آنها ازدهه ي 1330ه ش/1371ه ق/1951م و به خصوص درطي سال هاي اخير كم كم اين آثار اسنادي هويّتي مهم در اثر سهل انگاري هاي ممتد،عدم عنايت برخي از اقشارناآگاه ،تلاش هاي سوداگران آثار قديمي واقدامات به ظاهر عمراني برخي از دستگاه هاي اداري متوّلي، دچار نابودي شده و سنگ مزارها و پيرايه هاي آرامگاه ها و يادمان هاي گذشتگان  سهوا و يا عمدا وبر اساس توجيهات غير قابل قبول چونان توسعه به مرور ايّام از ميان برده مي شوند.

عناصرفرهنگي ارزش مند مهمي كه مشخص كننده ي هويِّت ملّي، ديني  و مذهبي و در واقع حلقه هاي اتصّال نسل هاي به يك ديگرند و در پيچ و خم گذر ايّام مي روند كه به صورت كامل نابود شوندتا به اين ترتيب آيندگان تكيّه گاه هاي متقن وشالوده ها و پي هاي ارزش مند براي بناي ساختارهاي فكري خود نداشته ودر هجوم فرهنگ هاي وارداتي و در غياب عناصر خودي تسليم فرهنگ ساخته و پرداخته ي سرزمين هاي ديگر گردند.

بااين همه در شهرهايي همانند«اصفهان»با به وجود آمدن موسساتي چون«طوبي»از دهه ي 1370ه ش/1412ه ق/1991م اهتمام به حفظ بقاياي آرامستان تاريخي«تخت فولاد» كه مدفن بسياري از بزرگان «چهارمحال و بختياري»در قالب تكيّه هاي مختلف نظير«قهفرخي ها،بروجني ها،چالشتري ها و بختياري ها»نيز است، در دستور كار«شهرداري اصفهان» قطب فرهنگي مجاور منطقه ي «چهارمحال و بختياري» قرار داده شده وبا تلاشي بي نظيرو دست مريزادانه  كه مي تواند الگويي مناسب براي همه ي  دست اندر كاران توسعه ي شهري و فضاي سبزدر ديگر نقاط نظير«شهركرد»مركز استان«چهارمحال وبختياري» در كنار حفظ يادمان هاي بزرگان،مشاهير و مفاخرعرصه هاي مختلف باشد،در زماني اندك«اصفهان» داراي مركز فرهنگي – تاريخي ديگري گرديد كه امروزه فخر همه ي «ايرانيان» بوده و الهام بخش فرهنگي ، هنري و پژوهشي براي اقشار مختلف مي باشد.

اگرچه با صد افسوس به رغم وجود  تنها فاصله ي زماني يك ساعته و بعد مكاني  نود و پنج كيلومتري بين«شهركرد» و «اصفهان»،همانند بسياري ديگر از زمينه ها اين مهم از ديد بسياري از دست اندر كاران و برنامه ريزان و مديران اين صفحات به دليل ضعف در اطلاع گيري مخفي مانده و «شهركرد»همانند ديگر نفاط شهري و روستايي و عشايري «چهارمحال و بختياري» با سرعت و اصراري باور نكردني به سوي محو يادگارهاي نياكان به پيش مي تازد،تا در هنگام بيان تاريخچه ي« شهركرد(دهكرد)»ديگرنتوان به اسنادمتقني چون سنگ مزارهااستنادجست تاهمانند«بروجن(اورجن)»،«هفشجان(هيشه گان)»،«فرخ شهر(قهفرخ)»،«جونقان(گينه كان)»،« نقنه»،«چالشتر(چالش تر)»،«اردل(آردل)» و...نتوان سراغي از مزار بزرگاني گرفت كه اگر چه نيستند امّا فرهنگ و تمدّن امروز اين ديار مرهون تلاش هاي آنان است.

به راستي وقتي اين ستم بر حقوق شخصي ايشان وبر تنها مايملك بر جاي مانده از آنان يعني سنگ مزارشان،يعني صورت آرامگاهشان،يعني حريم پيكر شان  وارد مي شود،آناني كه با آن كه به حفظ مزارنياكانانشان اهتمام داشتند، آيابه بهترين شكل عيني ،آشكار و چهره به چهره، بدترين روش به نسل هاي آتي آموزش داده نمي شود كه به تنها بهانه ايي به نابودي مزار امروزيان در فردايي كه بسيار نزديك است كمر همّت بر بندند؟

«ﻣﺎ ﺑــــــــﺎرﮔﻪ دادﻳﻢ اﻳــــﻦ رﻓﺖ ﺳـــــﺘﻢ ﺑﺮ ﻣﺎ

 ﺑﺮ ﻗﺼﺮ ﺳـــــﺘم کاران ﺗﺎ ﺧﻮد ﭼﻪ رﺳﺪ ﺧﺬﻻن».

همان گونه كه حقوق تكيّه ي اختصاصي مزار«آيت الله جلال الدين بت شكن دهكردي»و«آخوند ميرزا رجب زيرك زاده ي بزرگ»در مجاورت بقعه ي متبركه ي«دو معصوم (س)»، مزارآيات عظام«ملّا محمّد حسن آقا زاده ي بزرگ ،ملّا محمّد حسين آقازاده ي كوچك» و«حجت الاسلام ملّا علي فاضل جناب»در بخش مركزي گورستان قديم«دهكرد(شهركرد)»[كه قرار بودبه «مسجد حسن»درحدّفاصل خيابان«مولوي »غربي وبلوار«دكترعلي شريعتي غربي»]بدل شود وناديده انگاشته شد،دير نيست كه مزار«آيت الله سيّد محمّدامام جمعه ي نجفي دهكردي»،«حجج اسلام حاج سيّد مصطفي السيّد امام دهكردي»و«حاج سيّدمرتضي السيّد امام دهكردي» از مدرّسين«حوزه ي علميه اماميّه دهكرد(شهركرد)» و «حاج حسين پرهيزكار»و خواهرایشان«حاجیه سلطنت خانم آزاده» از خيّرين  بزرگ اين شهرنيز به همين بليّه گرفتار آيند.

بوستان امروزين ملّت«شهركرد(دهكرد)» يادگار گورستان بزرگ قديم اين محل است كه از دوره ي« صفويه»تا دهه ي 1360 ه ش/1402ه ق/1981م  به بعد مزارستان  بسياري از مردم محل،ديگر ساكنين روستاها،شهرهاوعشاير«چهارمحال وبختياري»از«هفشجان(هيشه گان)»تا«فارسان»و«چلگرد»،از«فرخ شهر(قهفرخ)»تا«سامان»و«ناغان(نوغان)»،از«لردگان(لوردغان)»تا«اردل(آردل)»و«شلمزار»وحتّي«اصفهان» ،«تهران»و «شيراز»بوده است.

آرامستاني كه روزگاري بخشي از  ضلع جنوبي آن از محدوده ي بقعه ي امامزادگان«حليمه و حكيمه خاتون(س) »و بخشي از خيابان«سعدي»درحدّ فاصل ميدان«دانش»تاچهار راه«فصيحي(چهار راه امام صادق[ع])»آغاز مي شد و با رشد محلات مختلف امروزه به جز چند سنگ لوح مزار«صفوي»به دست آمده در خيابان كشي هاي دهه ي 1330ه ش/1371ه ق/1951م كه با همّت بازاريان مومن و بزرگاني چون مينوي روان«سيّد كريم نيكزاد امير حسيني دهكردي»معلّم و پژوهش گر تاريخ و فرهنگ منطقه به منظور حفظ وحراست بر ديواره هاي جنوبي و غربي مسجد«اتابكان اتابكان(بازار،درب امامزاده، امام صادق [ع])»در مجاورت بقعه ي«حليمه و حكيمه خاتون(س)»نصب گرديده اند،اثري ازمزارهاي آن باقي نيست .

«ايـن خــــط جادّه ها كه به صـــحرا نوشته اند

 يـاران رفـــــــــــته با قلــــــم پا نــــــوشته اند

 ســنگ مزارها همـــــه سر بسته نامه هاست

 كزآخـــــــــــرت به مــــــردم دنـيا نوشته اند».

براين منوال امروزه صرفا مي توان بخش اندكي از مزارهاي برجاي مانده از خيل زنان ومردان مومن و مومنه ي آرميده در تراب تيره را در بخش هاي اندكي از بوستان «ملّت»كه امروزه منوّر به تابناكي مزار« شهداي گمنام»دوران «دفاع مقدّس» بر فراز كوه «گل سرخ»(تپّه ي نور شهيدان)است، ملاحظه كرد.

درگذشته هركدام از محلات و خانواده ها براي خود در محدوده ي اين آرامستان بخشي را جهت به خاك سپاري عزيزانشان در نظر گرفته بودندتا دسترسي به مزارايشان جهت زيارت اهل قبور و حفظ و حراستشان سهل تر باشد.مزارهايي كه بر بالاي سنگ لوح بسياري از آنها نوشته شده« آرامگاه ابدي» ،آرام گاه هايي كه چندان مورد احترام واقع نگرديده اند و ازهنگام تبديل آرامستان به بوستان در اواخر دهه ي 1350ه ش/1392ه ق/1972م هرسال و اكنون روز به  روز بخشي از صورت  آنها در زير چرخ ماشين هاي سبك و سنگين  محو مي گردد.

انگار كسي نمي خواهد به ياد بياورد كه اين خفتگاني كه خاك سيه بالينشان شده هركدام روزي روزگاري اختري فروزان بر پهنه ي آسمان زندگي بوده اند و حفظ حرمتشان واجب.انگارآن قدر قحط سالي فتوّت شده كه هيچ كس حتّي به اندازه ي نم اشكي كه هيچ،حتّي به اندازه ي قرائت فاتحه ايي هم ديگر نمي خواهد ازخود مايه ايي بگذارد و بي خيال بي خيال،تنها فكر توسعه ي امروز،بدون پايداري با ازميان بردن بستر منقوش به فرهنگ ديروزمبناي عمل قرار داده شده است:

«بر تربتـــش از لطف و کرم فاتحه خوانید

کو شاد زلطف و کرم فاتحه خوان است».

اگربه اين هجمه، روشن كردن آتش بر روي سنگ مزارها توسط بهره گيرندگان از فضاي سبزبوستان،كورس گذاردن آزادانه ي  در كنار پخش موسيقي با صداي بلند از بلندگوهاي اتومبيل هاي برخي ازگذرندگان از معابر بوستان، به جاي شنيدن صداي قرائت «قرآن كريم» و« فاتحه»، در كنارموارد متعدد ديگر ضدّ ارزشي روي داده در حاشيه هاي امن فراهم آمده در دل اين محيط معنوي هم افزوده گردد،آن وقت معلوم مي شود كه چندان هم اين آرامستان بوستان شده،جاي آرامي نيست و اين توصيه ي رفتگان خاك  چقدر زود فراموش شده است،كه خواسته اند:

«بـه سراغ مـن اگــرمي آييد

 نــــــــرم و آهســـته بياييد

 مـــــــبادا كـه تــــرك بردارد

 چيــــني نازك تنهـايي من».

به راستي اگر كسي امروزه بخواهد از مزار معلّم هنر ور و فرهيخته «عبّاس علي حكيم آذر چالشتري» آموزگار پرتلاش،حكاك،نقّاش،خوشنويس،شاعرو«شاهنامه»خوان دوره ي معاصر سراغي بگيرد،به كجا بايد سر بزند؟مزاري كه تا همين مدّتي پيش در حاشيه ي«بوستان ملّت»براي خودش سنگ لوحي داشت.

راستي مي دانستيد نشان مزار«آيت الله آقا محمّدابراهيم دهكردي»مرجع تقليداواخر دوره ي« قاجاريه وپهلوي اوّل»مدّرس«حوزه ي علميه ي اماميه دهكرد(شهركرد)»را بايد در همين بوستان جستجوكنيد؟

شايد ندانيد كه مزار«آقا صفر علي جناب نحوي»از بنياد گزاران مدارس نوين در سطح منطقه در همين بوستان واقع شده است.

آيا سراغي از مزار اوّلين رياضي دان معاصراستان« دكتر عبد الله هاديان دهكردي» استاد دانشگاه هاي «تهران«،«مشهد» و«شيراز»داريدكه «پارك(بوستان)بانوان»درست در همسايگي آن احداث داده شده است؟

مزار«فاطمه خانم محموديه ي دهكردي»كه به واسطه ي تدريس«قرآن كريم» و ترويج احكام «اسلامي»  در جمع دختران كودك ونوجوان دريك صد سال پيش  به نام«خانم معلّم»داراي شهرت بودرامي شناسيد؟

مزار مرحوم«علي مراد محموديه دهكردي»را چطور؟ همان مرد بزرگي را كه ثروت خانوادگيش را صرف زنده نگاه داشتن چراغ عزاداري هاي «خامس آل عبا(س)»در دوران ديكتاتوري«پهلوي اوّل»نموده بود.همان راد مردي كه واسطه ي خيري بود براي افتتاح مجدد«حوزه ي علميه ي اماميه» پس از تعطيلي آن در دوران« پهلوي اوّل» ودر دهه ي 1330 ه ش /1371ه ق/1951م.

حتّي شايد سراغي از مزار«آقا سيّد مصطفي نبوي محرر دهكردي»فرزند«آقاسيّد حسين» مشهور به« آقابابا» نداشته باشيد كه بسياري از اسناد و بنچاق ها و قباله ها و وقف نامه ها ي منطقه به خط خوش اووپدر ارجمندش  تحرير يافته اند؟

شايدمزار«حاج سيّد عبدالباقي صولت السادات دهكردي»مشهور به«حاج آقا صولت»،معين البكا مشهور اواخر دوره ي« قاجاريه »كه تعزيه گرداني هاي جان سوزش شهرتي به سزا در«تهران»،«اصفهان»و «شيراز»دوره هاي ي«ناصري»تا پايان  داشت را بشناسيد .همان بزرگ مردي را كه صله ي تعزيه خواني هاي بي شائبه اش شمشيري ازبارگاه نوراني« ابوالفضل العباس»(س) به او داده شده بود.

آياخبري از آرامگاه«كربلايي حسن علي كمالي دهكردي»پهلوان نام دار اواخر دوره ي«قاجاريه» داريد؟همان گرد نام آوري كه قهرمان هماره ي ميادين كشتي سنتّي«خوزستان»،«اصفهان» و«چهار محا ل و بختياري»بود.

به راستي چگونه مي توان نشاني از مزار«سلطان علي  پرويزي بابادي بختياري »از مورخّين،ادبا و سخنوران تواناي«بختياري»در روزگار معاصر  به دست آورد؟بزرگ مردي كه سنگ آرامگاهش زينت بخش چمن«بوستان ملّت شهركرد(دهكرد)»گرديده است.

آيا سراغي ازمدفن«سيّد محسن حشمت دهكردي»هنري مرداواخر دوره ي« قاجاريه»تا«پهلوي اوّل »داريد؟همان شمع محفل خطاطان،حكاكان،نقّاشان، شاعران و معماران روزگار خود.

و...

به رغم تلاش درخورتوجّه مردم روستاي«جمالو(جمالي)»بخش«بن»درنجات بخشي مزار«حارث بن علي(س)» كه به مدّت چهاردهه در زير درياچه ي سدّ«زاينده رود» قرار گرفته بودو انتقال آن به محل جديد روستاي خود كه مي تواند مورد عنايت بسياري از برنامه ريزان قرار گيرد،با اين همه انگاربا گسترش موج تخريب ها كه مثل خوره به جان تنها نام ونشان برجاي مانده از نياكان افتاده و بدون در نظر گرفتن كوچك ترين اهميّتي براي حقوق اندك به خواب ابدي رفتگان در اين وادي يعني  مزار آناني كه دستشان از دنيا كوتاه گرديده و حفظ صورت مزارشان را به اخلافشان سپرده اند،بايد كم كم انتظار فرا  رسیدن روزي را داشت كه به دست خود تيشه بر ريشه ها زده شود، تانه نشاني و نه نامي از آن بزرگان برجاي نماند .همان گونه كه در سرزمين وحي در كشور«عربستان»، توّسل به اصول« وهابيّت» موجب شد تا صورت مزار بزرگان دين و مذهب ، صلحا و فضلا با خاك برابر گردد.

«نكند باز كه اين واقعه تكرار شود».

شايد بي مناسبت نباشد به ياد همه ي دست اندر كاران،به ياد همه ي علاقه مندان وبدون تعارف  به ياد همگان بياوريم كه:

«چوخـواهي كه نامت بود جاودان

 مكـــــن نام نيــــك بزرگان نهان».

تالیف ونگارش:«بابك زماني پور»،

«شهركرد»،دي ماه 1389ه ش».

ادامه نوشته

اوّلین هادر«دهکرد(شهرکرد)»(14)

*اوّلین سینمادر«شهرکرد(دهکرد)»:

«بنابرروایت استادومدرّس ارجمند«آقای رحمت الله زمانی پور»،

اوّلین سینمادر«شهرکرد(دهکرد)»بانام سینما«زهره»درمیانه ی خیابان«پهلوی(ملّت مرکزی کنونی]»با سرمایه گذاری«آقایان عبّاس وحیدرنادری دهکردی»بنیادگذاری گردید.

گردآوری،تنظیم و ویرایش:

«بابک زمانی پور»،

«شهرکرد»،اردیبهشت ماه 1394ه ش».

ادامه نوشته

اوّلین هادر«دهکرد(شهرکرد)»(13)

*اوّلین چراغ های معابرعمومی در«شهرکرد(دهکرد)»:

«بنابرروایت استادوپژوهش گرارجمند«آقای محمّد فاضلی دهکردی»،

اوّلین لامپ های نصب شده جهت تامین روشنایی،پس ازراه اندازی کارخان ی برق در«شهرکرد(دهکرد)»به جای فانوس های نفتی که درهرغروب آفتاب توسط کارگران شهرداری بر فراز تیرهای چوبی کبوده نصب وساعتی مانده به پایان شب جمع آوری می گردیدند،در معبرمحدوده ی«چهارراه فصیحی[امام صادق(ع)کنونی]»نصب شدند.

این موضوع باعث شده بودتا چندروزمردم از زن ومرد وپیروجوان در آنجا تجمّع نموده(1)وضمن ابراز خرسندی از وجودنوردر ظلّمت شبانه،متعجّب از این باشندکه چراوزش باد این چراغ های الکتریکی راکه به پیروی ازواژه ی رایج برای معرّفی آنها دربین برخی ازسفرکردگان به مناطق نفت خیزجنوب(گرمسیر)به«گلوپ»نیزمعروف شده بودندخاموش نمی کند.

پی نوشت:

(1)به گویش دهکردی«کنده بودند».

(2)«تیربرقـــــــی«چوبیم»درانـــــــــــــتهای روستا

بی فروغـــــم کرده سنــــــــــگ بچّه های روسـتا

ریشه ام جامانــده درباغی که صدها سروداشت

کوچ کـــــــــــردم از وطن، تنـــــــــــها بـرای روستا

آمدم خوش خط شــــــود تکلیـف شــب ها،آمدم

نور یک فانوس باشـــــــم پیــــــــــش پـای روستا

یاد دارم در زمیـــــــن وقتـــــــی مرا می کــاشتند

پیکرم را بوســـــــــه می زد کـــــــدخــدای روستا

حال امّا خود شنیدم از کــــــلاغـی روی ســـــیم

قدر یــــک ارزن نمــــــی ارزم بـــــــــــرای روســتا

کاش یـــــــــک تابوت بــــــودم کاش آن نجّــار پیر

راهیم می کـــــرد قبرســــــــتان به جای روسـتا

قحطی هیزم اهالـــــــــی رابه فکرانداخته اســت

بد نگاهم می کند دیـــــــــزی ســـــــرای روســتا

من که خواهم سوخت حرفی نیست امّا کـدخدا

تیرسیمانی نخواهـــــد شـــــــــدعصای روســتا».

شعراز:«کاظم بهمنی».

گردآوری،تنظیم و ویرایش:

«بابک زمانی پور»،

«شهرکرد»،اردیبهشت ماه 1394ه ش».

ادامه نوشته

اوّلین هادر«دهکرد(شهرکرد)»(12)

*اوّلین غذای بیرون بر(کیلویی) در«شهرکرد(دهکرد)»:

«اوّلین محل طبخ«غذاهای بیرون بر»در«شهرکرد(دهکرد)»که ابتدا به دلیل عرضه ی آنهابراساس وزن موردتقاضای مشتریان به «غذای کیلویی»شهرت یافته بوددرروزدوشنبه 22/ 11/ 1386ه ش/3/ 2/ 1429ه ق/11/ 2/ 2008م توسط«آقای فرشیدکوهی وردهکردی»،ابتدادرمغازه ایی کوچک واقع در«بلوارآیت الله سیّدابوالقاسم کاشانی شرقی»،نبش«کوچه ی دوازدهم»باعنوان«غذای جنوب»راه اندازی وبه دلیل کیفیّت مناسب ونیزطبخ غذاهای خانگی مانند«قرمه سبزی(خورش سیزی)،قیمه(خورش لپّه)،پلو،چلوکباب وجوجه کباب»باعطروطعم خاص مناطق جنوب راه اندازی شد.پس از مدّت دوسال،به واسطه ی استقبال فراوان مردم شهر وحسن اخلاق مدیرجوان آن،این فروشگاه غذا به«بلوارکترعلی شریعتی شرقی(تیمسارمحمّدامین آزادشرقی)»،بین«کوچه های بیست وسه وبیست وپنج»منتقل وسپس با گسترش فضای خودبا عنوان«غذاسرای جنوب»درمحل جدیدواقع درنبش«کوچه ی بیست وپنج»همان«بلوار»به کارخودادامه بخشیده است.

جالب آن که این اقدام«آقای فرشیدکوهی وردهکردی»به عنوان یک کارآفرین موّفق در مدّت کوتاهی الهام بخش جویندگان کسب وکارهای جدید در سایر محلات شهرنیزگردیده ودامنه ی راه اندازی واحدهای صنفی مشابه آن به سایر مناطق ونواحی شهری و روستایی«چهار محال و بختیاری»نیز کشانیده شد».

گردآوری،تنظیم و ویرایش:

«بابک زمانی پور»،

«شهرکرد»،اردیبهشت ماه 1394ه ش».

ادامه نوشته

اوّلین هادر«دهکرد(شهرکرد)»(11)

*اوّلین پروازمستقیم تجاری – مسافری«شهرکرد- کویت»در«شهرکرد(دهکرد)»:

«اوّلین پروازمستقیم تجاری– مسافری انجام شده ازفرودگاه بین المللی«شهرکرد(دهکرد)»،مرتفع ترین فرودگاه«ایران»به مقصد«کویت»پس ازساخت وافتتاح فرودگاه بین المللی«شهرکرد(دهکرد)»،باتوّجه به وجودوراه اندازی ساختارهای جانبی فنّی واداری لازم مانندگمرک وناموبری درروزچهارشنبه3/ 7/ 1381ه ش/17/ 7/ 1423ه ق/25/ 9/ 2002م انجام پذیرفت.

گردآوری،تنظیم و ویرایش:

«بابک زمانی پور»،

«شهرکرد»،اردیبهشت ماه 1394ه ش».

ادامه نوشته

اوّلین هادر«دهکرد(شهرکرد)»(10)

*اوّلین نشست خاندان«ریاحی»در«شهرکرد(دهکرد)»:

«اوّلین نشست خاندان«ریاحی»،در«شهرکرد(دهکرد)»درروزجمعه 20/ 9/ 1388 ه ش/23/ 12/ 1430ه ق/11/ 12/ 2009م از ساعت چهارده تا هفده در محل«تالارمهرمجتمع فرهنگی هنری اداره ی فرهنگ وارشاد اسلامی شهرستان شهرکرد»واقع در«بلوارآیت الله سیّد محمود طالقانی شمالی»انجام شدتا علاوه بر ایجادزمینه ی آشنایی نسل های مختلف«خاندان ریاحی»که درشهرها و روستاهای مختلف زندگی می کننددرخصوص مصرف منافع اقتصادی رقبات گوناگون موقوفه ی«حاج شکرالله ریاحی»سرسلسله ی این خاندان متعلق به اواخر عصر«صفویّه»با یک دیگربه بحث و تبادل نظر بپردازند.منسوبین به این خاندان دارای این نام های خانوادگی هستند:

«ارشدریاحی،ریاح،ریاحی بنی،ریاحی پور،ریاحی چالشتری،ریاحی دهکردی،ریاحی زاده،ریاحی زانیانی،ریاحی سامانی، ریاحی فارسانی،ریاحی قهفرخی،ریاحی نسب،صالح ریاحی دهکردی،مطبوع ریاحی،ارفع ریاحی،اشرف ریاحی،نژاد ریاحی،دهگان ریاحی،برومندریاحی،ریاحی زاده،ریاحی فر،ریاحی نیا»،

اگرچه نام های خانوادگی دیگری نیز توسط اعضا این خاندان در طول زمان اختیارشده که از آن جمله می توان:

«ستوده چالشتری،آزاده چالشتری،برومندچالشتری ویزدانی چالشتری،رجایی چالشتری،دهقانی چالشتری،ستوده چالشتری،فرهنگ چالشتری،شاهین چالشتری،صفاچالشتری،نصرچالشتری،یزدان پرست،پروین،جهانگیری،نصر،پهلوان،پهلوان نژاد،رفیعی،اسلامیان،ارباب دهکردی،»،

را معرّفی نمود.

گردآوری،تنظیم و ویرایش:

«بابک زمانی پور»،

«شهرکرد»،اردیبهشت ماه 1394ه ش».

ادامه نوشته

اوّلین هادر«دهکرد(شهرکرد)»(9)

«اوّلین وبزرگ ترين مسجدشهرك «منظريه»بانام«مسجدحضرت قاسم(ع)»درمحله ی سی وهفتم این شهرک كه كلنگ احداث آن درسال1391ه ش/1433ه ق/2012م  به زمين نشسته بود براساس شکل هندسی«مسجدالاقصي»در زميني به مساحت یک هزارو دویست متر مربع،بازير بناي هشتصدمترمربع وبا هزينه اي بالغ بر چهل وسه ميليارد ريال با گنبد ی از جنس استيل،نماي داخلي وبيروني تلفيقي از آجر سه سانتي و سنگ همراه با كاشي كاري مزين به «آیات قرآني»باانشعاب برق سه فاز،سيستم گرمايشي ازنوع پكيج ورادياتور،سيستم سرمايشي كولرآبي وسيستم صوتي  احداث و باحضور«فرماندارشهرستان شهركرد،مسئوول امور مساجددفتر نماينده ی ولي فقيه درچهارمحال و بختیاری،مديركلّ فرهنگ وارشاداسلامي چهار محال و بختیاری،شهردارواعضاي شوراي اسلامی شهرکرد(دهکرد)»درروزدوشنبه9/ 4/ 1393ه ش/2/ 9/ 1435ه ق/30/ 6/ 2014م افتتاح و مورد بهره‌برداري قرار گرفت.

گردآوری،تنظیم و ویرایش:

«بابک زمانی پور»،

«شهرکرد»،اردیبهشت ماه 1394ه ش».

 

ادامه نوشته

عکس یادگاری(1)

 ««...چرخ يك گاري در حسرت واماندن اسب...»(1) 

«مشهدی امیر قلی خادمی دهکردی،
1385/7/28ه ش – 1309/4/3ه ش»،(2)  


«بلند همّتی که چراغ روشنایی و وسایل گرم کننده درپاییز و زمستان های سخت و پربارش«شهرکرد(دهکرد)»

با تلاش بی وقفه ی او،جان می گرفتند تاسختی هاتحمّل پذیر گردند».


پی نوشت ها:
(1)شعراز:سهراب سپهری.
(2)عکس از مجموعه ی شخصی آقای عبّاس خادمی دهکردی،متوّلد1/1/ 1365ه ش،کارشناس ارشد برنامه ریزی درسی،آموزگاراداره ی آموزش و پرورش شهرستان کوهرنگ.


گردآوری،تنظیم و ویرایش:
«بابک زمانی پور»،
«شهرکرد»،شهریور ماه 1394ه ش».

ادامه نوشته

شهرکرد(دهکرد)درادب پارسی(4)

«حـب الوطن است و عاشقی آیه ی اوست

آن پرچم فخــر اصل ســــــــــرمایه ی اوست

خورشــــــــید که بر بام وطــــــــــن می تابـد

دیریست که«شهرکرد»همسایه ی اوست».

شعراز:«محمّد حکیم آذر چالشتری».

ادامه نوشته

شهرکرد(دهکرد)درادب پارسی(3)

«وقت است سری به نرّه شیران بزنید

یا حــــــلقه به درگاه دلیــــــــران بزنید

وقت است که رایـــــــــت سرافرازی را

بر طاق بلنـــــــد«بام ایران»بـــــزنید».

شعراز:«محمّد حکیم آذر چالشتری».

ادامه نوشته

فرهنگ کتابفروشان دهکرد(شهرکرد)(3)

««کتاب فروشی ادب»

درروزشنبه دهم خردادماه سال1309ه ش/ دوّم محرم الحرام1349ه ق/ سی و یکم می 1930م،اوّلین فرزندپسر«خان علی افضل دهکردی»که به کفّاشی اشتغال داشت و«بلقیس فروزنده»درخانه ایی قدیمی(1)واقع درکوچه ی«مشرف»،منشعب از خیابان«کوروش کبیرقدیم(ولی عصرکنونی)»درجنب«مسجدجامع(خان[حاج محمّدرضا خان  ریاحی چالشتری])»،«شهرکرد(دهکرد)»متوّلدگردید،که«فتح الله»نامیده شد.(2)

«فتح الله»تحصیلات ابتدایی خویش رادر«دبستان شاهپور(نهم آبان،بهار آزادی کنونی)»که در آن هنگام درخانه ی«....مشرف )»قرارداشت ازسال اوّل ابتدایی نزد«آقای هدایتی»که ازاهالی«مبارکه» بود آغازنمودامّا به علّت مشکلات اقتصادی خانوادگی واجباردر یاری رسانی به تامین معیشت خانواده در پایان سال پنجّم ابتدایی مجبوربه ترک تحصیل شد.

هرچندوی بعدها موفق گردید تصدیق ششم ابتدایی خویش را درشهریورماه 1346ه ش/جمادی الاوّل1387ه ق/اوت 1967م براساس شرکت در امتحانات متفرّقه «اداره ی کلّ  آموزش و پرورش بختیاری و چهار محال» اخذ نماید.

براین اساس وی به رغم سن کم خود،به مدّت ده سال متمادی درکنار پدرخودبه کارو تلاش پرداخته و به فراگرفتن فنون تجارت مشغول گردید.امّا از آن جایی که پدر خود که تنها پنجاه وشش سال بیش تر نداشت را براثربیماری نارسایی کلیوی ازدست داد وتامین نیازمندی های خانواده اش  را به عنوان فرزند ارشدعهده دار گردید،با سرمایه ی اندکی که گردآورده بود،به واسطه ی حسن خلق و درستی عملی که به آن شناخته شده بود،درسال1329ه ش/1370ه ق/1950م ابتدا به عنوان شریک تجاری«محمّدهادی کوهی کمالی دهکردی(دای مَم هادی)»اوّلین کتاب و لوازم التحریر فروش«شهرکرد(دهکرد)»وپس از مدّت کوتاهی به دلیل اشتغال ایشان در«شهرداری شهرکرد»وگسترش فعّالیّت های اداری روزمره ی وی به واسطه ی پذیرش سمت های بازرسی پیشه وران،حسابدار،کمک ممیزونماینده ی معتمد بازاریان درامر قیمت گذاری کالاهااز سوی شهرداری«شهرکرد(دهکرد)»که موجب شدندتاوی به تعطیلی کامل مغازه ی خویش پرداخته و تمامی اوقات خویش را مصروف انجام مسوولیّت هایش بنماید،به صورت مستقل درسال 1330ه ش/1371ه ق/1951م اقدام به تاسیس«کتاب فروشی ادب»واقع درجبهه ی شمالی خیابان«پهلوی مرکزی(ملّت مرکزی امروزین)»درحدّفاصل کوچه ی کنونی53و«چهارراه بازار»درمغازه ایی متعلق به«ابوالقاسم کیانی دهکردی»باپیشخوان و قفسه بندی چوبی به شیوه ی رایج در بازارقدیمی«شهرکرد(دهکرد)»نمود.

جالب توّجه آن که پس ازایشان آقایان«رحیم حقِانی دهکردی»موسس ومدیر«کتاب فروشی حقّانی»که درمجاورت«بانک ملّی شعبه ی مرکزی کنونی»دارای فعّالیّت بودوازسال1338ه ش/1378ه ق/1959م به یکی ازدکّان های ساخته شده توسط آقای«ابوالقاسم کیانی دهکردی»درضلع جنوبی این خیابان درحدّفاصل«کوچه ی چهارکارخانه([چارکارخونه]،53،شهیدبیژن شاهین فردکنونی)»و«چهارراه بازار»وسپس«آقای منصور افضل دهکردی»درهمان محل به راه اندازی واحدهای صنفی خویش مبادرت ورزیدند،که قرابت وهم جواری این سه کتاب ونوشت ابزار(لوازم التحریر)فروشی موجب می شدتاعلاوه برایجاد رقابت تجاری،نوعی تخصص گرایی درعرضه ی محصولات فرهنگی،درکنارارائه ی حق انتخاب به مخاطبان ومشتریان توسط آنان راباعث گردد.

به مرورایّام،وی علاوه برتهیه وتوزیع انواع نوشت ابزارموردنیازادارات،مدارس وافرادبا نشان های مخصوص و معروف«ایرانی»و«غربی»مانند«بیک»،«سوسمار»،«رکسی»،«فرنو»،«پلیکان»،«سناتور»،«رینولدز»و«پیانو»که به صورت عمده ازبُنک دارهایی مانند«اخوان شفیعی»در«بازارتهران»واردمی نمود،دفاترمشق بیست برگ با کاغذ کاهی وبا عنوان چاپی«کتاب فروشی ادب»،که در آن روزگاربه علّت قیمت پایین تر نسبت به کاغذ سفید مورد توّجه خانواده های دارای فرزندان مدرسه رو بودتولید ونمایندگی فروش نشریات مختلف رایج ومعروفی مانند«امیدایران»،«سپیدوسیاه»،«ترّقی»،«آسیای جوان»و«توفیق»را نیزبرعهده گرفت که عموما مشتریان مستمرواگرچه معدود آنهاراجوانان ونیز برخی ازفرهنگیان وکارمندان دستگاه های اداری که به واسطه ی طبقه ی شغلی خود بهره مندازسواد بودند،تشکیل می دادند.

جالب آن در این ایّام که فقر و تنگ دستی عمومی  در کنار علاقه مندی های  جوانان  به مطالع ی کتاب های منتشره ی جدید موجب گردیدندتا شیوه ی متداول در برخی دیگراز نقاط «ایران»یعنی اجاره ی کتاب در اینجا نیز رایج گردد که باتوّجه به قیمت پشت جلد کتاب ها ومیزان تموّل افراد مراجع متغیّر و از یک ریال به ازای هرشب بهره مندی از کتاب مورد اجاره آغاز می گردید.

هم چنین این کتاب فروشی نوپا،ازجمله ی مراکز توزیع بلیط های«بخت آزمایی»ونیز«اعانه ی ملّی»به شمارمی رفت که کارفروش آنهادرسطح شهرراچندین نفرازافراد دارای دکِان های بقّالی ونیزدست فروشانی که درمیان مردم با عنوان«بلیط فروش»شناخته می شدندبرعهده داشتند.

با این همه گسترده نبودن فعّالیّت های اداری و آموزشی به خصوص ازاواخر فصل بهار در طی سال های 1340 – 1330ه ش/1380 - 1370ه ق/1961 - 1951م موجب می شدندتادر ماه های خرداد تا شهریور«آقا فتح الله»جوان و ساعی به منظور جبران عدم فروش مغازه ی خویش به همکاری با«اداره ی ریشه کنی مالاریا»که در ایّام تابستان درسطح مناطق روستایی وعشایری با بهره مندی ازدوگروه نیروهای ساده ی کارگری به سم پاشی«د.د.ت»توسط تلمبه های دستی واستفاده از توان افرادباسواد دارای حداقل مدرک ششم ابتدایی با دستمزدماهیانه ی سیصدتومان وبه شرط قبولی در دوره ی ده روزه ی آموزشی که جهت نمونه گیری خون افراد مشکوک به دارابودن این بیماری بر روی«لام های شیشه ایی»زیر نظر«دکتر میرفندرسکی»برگزار می شد،را فراگرفته بودند،در طی سه ماه،سه تابستان متوالی مشغول گردد.موضوعی که باافزایش جمعیّت شهروگسترش محلات و استقراردستگاه های اداری و آموزشی بیش ترو رونق کسب وکارکتاب فروشی  به مرورکم رنگ شد.

ایشان درروزیک شنبه26/ 1/ 1341ه ش/10/ 11/ 1381ه ق/15/ 4/ 1962م باسرکارخانم«توران نوربخش جعفری دهکردی»،فرزند«سیّدمرتضی»پیمان ازدواج منعقد نمودکه حاصل این پیوندپنج فرزند به نام های«داریوش(دبیردینی وعربی بازنشسته ی آموزش وپرورش شهرستان شهرکرد)»،«کوروش(دبیردینی و عربی بازنشسته ی آموزش وپرورش شهرستان شهرکرد)»،«بیژن[سروش](پرستاربیهوشی اتاق عمل بیمارستان سیّدالشهدا(ع)شهرستان فارسان)»،«محمّد(کارشناس مهندسی مکانیک ومدیر فروشگاه پوشاک جورابان در بازار بزرگ میلاد شهرکرد)»،«مریم(کارمند دانشگاه علوم پزشکی چهار محال و بختیاری)»می باشد.

به دنبال بهبود شرایط اقتصادی ناشی ازافزایش درآمدهای حاصل از صادرات نفت درسال های ابتدایی طی دهه ی 1350ه ش/1391ه ق/1971م که ارتقا کلّی معیشت همگانی را به همراه داشت،وی توانست درسال 1356ه ش/1397ه ق/1977م برای اسکان خانواده ی خوددر پلاک 84،«کوچه ی محتشم(16 کنونی)»،«بلوارتیمسار محمّد امین آزاد(دکتر علی شریعتی کنونی)»منزل جدیدی تهیه ودر آنجا اقامت گزیند.

«کتاب فروشی ادب» که برای اوّلین باردرسطح«شهرکرد(دهکرد)»،ازسال 1348ه ش/1389ه ق/1969م دارای تابلوی دوزبانه ی نئون با عنوان:

«کتابفروشی ادب،فتح الله افضل،BOOK SHOOPADAB،تاسیس1330»

برسردرخود حاصل هنرآقای«سیّدباقر نوربخش جعفری دهکردی»مدیر موسس«تابلو سازی نوربخش»وبرادر- همسرخودنیزشده بود،درطول دوران حیات خویش علاوه برآن چه برشمرده شدازابتدای راه اندازی،درزمینه ی تهیه وفروش انواع تقویم مقارن با حلول سال نو،کتاب های مختلف درسی هم زمان با آغازسال تحصیلی نوین هرسال نیز فعّال بودوهم چنین ضمن ارتباط مستمرباناشرین وکتاب فروشی های معروف و تاریخی چون«ثقفی»واقع درخیابان«سپه»«اصفهان»و«امیرکبیر»،«جاویدان»و«اقبال»مستقردرخیابان های«سعدی»،«شاه آبادغربی(جمهوری اسلامی کنونی)»و«شاه آبادشرقی(جمهوری اسلامی کنونی)»«تهران»کتاب های معروف ادبا،نویسندگان،مترجمین وادبای قدیم وجدیدمطرح«ایرانی»مانند«ذبیح الله منصوری»،«پرویز قاضی سعید»،«محمود دولت آبادی»،«جلال آل احمد»،«سیمین دانشور»وآثارنویسندگان مشهور سرزمین های دیگرمانند«ژول ورن»«نویسنده ی فرانسوی»،«عزیزنسین»«نویسنده ی ترکیه ایی»،«دیل کارنگی»«نویسنده ی آمریکایی»و«گابریل گارسیا مارکز»«نویسنده ی کلمبیایی»رانیزعرضه می نمودکه ازاین جهت سهم فراوانی درمعرفی آثارادباومتفکّران مشهورجهان به نسل های جوان داشت.

حسن اخلاق و مردم داری موسس ومدیر«کتاب فروشی ادب»موجب شدندتاایشان سالیان متمادی علاوه بر آن که یکی از معتمدین بازار محسوب می گردیدند،از جمله ی موسسین وهیات مدیره ی«صندوق قرض الحسنه ی محمّدیه ی شهرکرد»دردهه ی 1350 ه ش/1391ه ق/1971م به بعد محسوب شده وبه این ترتیب از این جهت نیزدرحل مشکلات اقتصادی همشهریان خود دارای سهم باشد،هم چنان که برای سالیان متمادی به عنوان«سرصنف کتاب ولوازم التحریرفروشان شهرکرد»شناخته می گردید.

«کتاب فروشی ادب»که با پلاک 331،شناسایی می گردیدوبا تلفن دیر آشنای ثبت شده به نام آن از سوی«اداره ی مخابرات شهرکرد»به شماره ی 2266592 فعّال بود،تا اواسط سال 1385ه ش/1427ه ق/2006م به دلیل استمراراجرای طرح عقب نشینی واحدهای تجاری واقع در«بازارشهرکرد(دهکرد)»،به مغازه ایی ازاملاک«آقای یوسف دریس»واقع درکوچه ی 53 کنونی(ادیب قدیم) درمحدوده ی«میدان گاه»نقل مکان نموده وفعّالیّت خودرا استمراربخشیده وپس از آن تا خردادماه سال 1393ه ش/شعبان المعظّم 1435ه ق/ ژوئن 2014م در مغازه ایی دیگرکه در تملّک«آقای منوچهر رییسی دهکردی»واقع در«خیابان دوازده محرم شمالی»ودرمجاورت «چهارراه هواپیمایی»قرارداشت،فعّالیّت خودرا استمراربخشیدتا آن که پس از شست وسه سال فعّالیّت مستمربا بازنشستگی«آقا فتح الله افضل دهکردی»به حیات آن پس از سال ها فراز و فرودپایان داده شد.

درروزجمع هفدهم بهمن ماه 1393ه ش/ شانزدهم ربیع الثانی 1436ه ق/ششم فوریه ی 2015م ومقارن با اجرایی شدن طرح تخریب این مغازه و هشت مغازه ی دیگربرجای مانده از بافت قدیمی«بازار شهرکرد(دهکرد)»به منظور گشایش معبر پیاده روی این خیابان ودرهنگام آوار برداری کامل مغازه ایی که «کتاب فروشی ادب»سالیان دراز در آن مستقربود،تابلوی نئون فرسوده امّا برپای این«کتاب فروشی» که به رغم جابه جایی فضای آن،هم چنان برسردر همان محل اوّلیه ی تاسیس خویش به عنوان معرّف شش دهه تلاش فرهنگی مدیر وموسس آن باقی مانده بود،با پیگیری های«مدیرگنجینه آموزش وپرورش چهارمحال وبختیاری آقای بابک زمانی پور»ومساعدت«آقای بیژن(سروش)افضل دهکردی»فرزندمحترم موسس ومدیرکتاب فروشی،نیزهمکاری های ارزنده ی«آقای بهروز محمّدپوردهکردی مدیرعامل محترم سازمان رفاهی تفریحی شهرداری شهرکرد»وتلاش نیروهای خدوم این سازمان آقایان «حسین اسدی آق بلاغی» و«شهرام گنجی ارجنکی»،به همراه زحمات نیروهای ارجمند«اداره ی اجراییات شهرداری شهرکرد»،از محل خود به رغم آسیب دیدگی ها ی مربوط به گذشت زمان،خارج وبه «گنجینه ی آموزش وپرورش چهارمحال وبختیاری»واگذار گردید.

دراین بین بر اساس سنّت استمرارشغل پدر توسط پسر،به رغم تعطیلی«کتاب فروشی ادب»پیشه ی کتاب ونوشت ابزار فروشی توسط سوّمین فرزندایشان«آقای بیژن(سروش)افضل دهکردی»درقالب«کتاب ولوازم التحریر فروشی سروش»واقع در«واحد19 H طبقه ی هم کف بازارربزرگ میلادشهرکرد(دهکرد)»استمراربخشیده شده است،تا نام و یاد شغل پدری هم چنان زنده نگاه داشته شود.(3)

گردآوری،تنظیم و ویرایش:

«بابک زمانی پور»،

«شهرکرد»،مردادماه 1394ه ش».

پی نوشت ها:

(1)خانه ی مذکور امروزه در سمت شمال مسجدجامع(خان[حاج محمّدرضا خان  ریاحی چالشتری])،شهرکرد(دهکرد) به عنوان بخشی از املاک  خریداری و وقف شده بر این مسجد شناخته شده و محل احداث خانه ی امام راتب این مسجد ودیگر بخش های عام المنفعه ی پیوسته به آن گردیده است.

(2)دیگر فرزندان این خانواده عبارت بودندازخانم ها و آقایان اشرف افضل دهکردی شاغل دردرمانگاه سورشجان،فاطمه افضل دهکردی که درجوانی به علّت ابتلا به بیماری سل دار فانی را وداع گفت،نورالله افضل دهکردی آموزگار ومدیر دبستان فرزانه شهرکرد،علی افضل دهکردی از آموزگاران دبستان فرزانه شهرکرد.

(3)دراینجا لازم است ازهماهنگی ها و پیگیری های جناب آقای بیژن(سروش)افضل دهکردی فرزندمحترم موسس ومدیرکتاب فروشی ادب،متوّلد1/1/ 1346ه ش/9/ 12/ 1386ه ق/21/ 3/ 1967م،پرستار بیهوشی اتاق عمل بیمارستان سیّدالشهدا(ع)شهرستان فارسان درخصوص فراهم آوردن دسترسی به مطالب این سطور تقدیربه عمل آورده شود.

ادامه نوشته