زندگی نامه ی اوّلین شاعر دهکردی سرای شهرکرد عبدالرسول نوبخت


زندگی نامه ی اوّلین شاعر دهکردی سرای شهرکرد عبدالرسول نوبخت

فرزند غلام حسین نوبخت قمشه ایی و صغری پاور.

متوّلد:دوشنبه1295/8/3ه ش1334/12/27ه ق/1916/10/25م.

متوّفی:شنبه 1369/4/16ه ش/1410/12/13ه ق/1990/7/7م.

محل مزار :آرامستان بهشت دومعصوم شهرکرد.

«عبدالرسول نوبخت»

غلام حسین قمشه ایی فرزند حاج حسین قمشه ایی(فرزندحاج حیدر قمشه ایی)،که از جمله ی افراد متموّل شهرقمشه(شهرضا)محسوب می گردید،پس از بروز اختلاف با پدر خودکه پس ازدرگذشت همسر اوّل خود در صدد تجدیدفراش برآمده بود،،زادگاهش قمشه(شهرضا)راترک کرده وبه همراه دوبرادروخواهرخویش به دهکرد(شهرکردکنونی)وارد شده وبی اعتنا به ثروت خانوادگی خود با راه اندازی کارگاه کوچکی در محله ی بازارچه ی حاج احمد،درمجاورت مسجدنو،به شغل تخت کشی درزمینه ی تولید گیوه ی ملکی که درآن روزگاردارای اعتبار ورونق خاص بود روی آورد.وی پس از مدّتی با خانم صغری پاورپیمان زناشویی منعقد نمودکه حاصل آن پس از توّلد اوّلین فرزندش عبدالرسول درروز دوشنبه1295/8/3ه ش1334/12/27ه ق/1916/10/25م درخانه ی قدیمی واقع در خیابان سعدی فعلی وفرزندان دیگرشان عبدالعلی،کریم،شرف وربابه بود.

عبدالرسول به رغم مصایب ناشی از وقوع جنگ جهانی اوّل وفقر وقحطی که سایه ی هولناکش برسراسر ایران مستولی شده بود،براساس علاقه ی مندی پدرش که علاقه ی زیادی به علم آموزی داشت،تحصیلات خودرا در مکتب خانه ی محل و پس از آن در دبستان مبارکه ی بختیاری دهکردی در کنار هم مدرسه ایی هایی چون سیّد حبیب الله حسینی دهکردی پزشک سرشناس سال های بعد منطقه ی چهار محال و بختیاری آغاز نمود.

ذوق و قریحه ی فراوان فطری وی موجب شدتا به مرور ایّام وازهمان دوران کودکی عبدالرسول در کنارفراگیری خواندن و نوشتن به سرایش ابیاتی منظوم نیز روی بیاوردکه مورد تمجید پدرش قرار می گرفتندو این امر باعث می شدتازمینه ی پرداختن به دنیای شعر وشاعری در وی فراهم گردد.

در همین اوقات غلام حسین پس از فوت پدر خود حاج حسین قمشه ایی به منظور رسیدگی به امور مربوط به خانواده اش راهی قمشه(شهرضا) شدو به همراه سهم الارث خویش که شامل چندین خمره سکه نقره بودازطریق جادّه ی قمشه(شهرضا)-اورجن(بروجن)-قهفرخ(فرخ شهر)- دهکرد(شهرکرد) به رغم خطرات ناشی از اقدامات راهزن های گردنه ی زردی ها به دهکرد رسید و با سرمایه گذاری آن در امور گلّه داری توانست مقداری از مشکلات ناشی ازکمبودهای اقتصادی وی وخانواده اش را کاهش بدهد.

از این هنگام رفاه نسبی خانوادگی و حسن اخلاق غلام حسین موجب گردید تاوی دارای مراودات فراوانی با بزرگان طوایف گله دار دهکردی وحجّت الاسلام والمسلمین سیّدمحمّد دهکردی امام جمعه ی ناحیه ی چهار محال بشوداگرچه درگذشت نابه هنگام وی در اثر سکته ی قلبی باعث گردید تا در مدّت کوتاهی خانواده ی وی بازهم دچارپریشانی گردیده وعبدالرسول به رغم تمایلات احساسی خویش به منظورتامین معیشت مادر،دوبرادرو دو خواهرکوچک ترخود دست ازتحصیل کشیده وبا ادامه دادن شغل پدر،تخت کشی راسر لوحه ی امور زندگی خویش قرار دهد.با این همه ودر کنار همه ی مرارت ها به واسطه ی آن که در آن ایّام کارگاه های تولید گیوه همانند قهوه خانه ها یکی ازمحل های حضور افراد مختلف از شهرها و روستاهای گوناگون به شمار می رفت،مغازه ی تخت کشی وی نیز از این اصل دورنمانده وعبدالرسول درپی همین معاشرت هابه خوانش آثارشعرای بزرگ ایرانی چون فردوسی‌،سعدی،حافظ،عارف قزوینی،عبیدزاکانی ودهقان سامانی اقبال فراوان نموده و تلاش می کرد تا ضمن به خاطر سپردن اشعار مذکور روح ادب دوست خویش را جلایی دیگر ببخشد.

وی درگیرودارجنگ جهانی دوّم در روزچهارشنبه چهاردهم تیرماه1323ه ش/1363/7/13ه ق/1944/7/5م ودر سن بیست وهشت سالگی با سلطان خانم(هما)رحمانی(فرزندفرج الله و سیّده جانی حسینی) ازدواج نمود که ثمره ی این ازدواج هشت فرزند به نام های صدیقه،مهین، شهین، شهلا،نوذر،بیژ ن،سیامک و فرشید می باشد.

عبدالرسول یک سال پس از آغاز زندگی ی مشترکش،به خدمت سربازی در اصفهان فراخوانده شدوپس از طی دوره ی آموزشی هم زمان با آغازغائله ی خودمختاری آذربایجان،همراه با بسیاری دیگراز نیروهای نظامی به منظور مقابله با درگیری های جدایی طلبانه ی سیّد جعفر پیشه وری به آذربایجان اعزام وپس از دو سال خدمت مستمر به زادگاه خویش بازگشته وبا احداث خانه ایی جدیدواقع دربخشی از زمین خانه ی پدری در میانه ی کوچه ی گله گوون ها(گله گاوبان ها)کوچه شهید بهمن نوبخت کنونی منشعب از خیابان سعدی غربی،شغل گذشته ی خویش را استمرار بخشید.

ذوق ادبی فطری وی ونشست وبرخاست هایش با ادبای مطرح محلی روزگار جوانیش نظیرعبّاس علی حکیم آذر چالشتری موجب شده بود تا درکنار همه ی فراز و نشیب های زندگی هم چنان علاقه مندی به دنیای شعر و ادب را ترک ننماید و در کنار اهتمام به سرایش اشعار مختلف با تخلّص نوبخت،درقالب ها وبامضامین مختلف،وصف طبیعت،اخلاقی،دینی،اجتماعی،حکمی وباصبغه ی طنزواز جمله اشعاری با گویش دهکردی(شهرکردی)به عنوان اوّلین شاعر از این دست در شهرکرد و بنیان گذار این شیوه در زادگاهش،درحالی که آنهارا بر روی اوراق مختلف ثبت و ضبط می نمودو همین موضوع باعث شده تا نمونه های کمی از سال ها ذوق ادبی وی در اختیار باشد، به عنوان یک فرهنگ یار افتخاری به همکاری مستمر با مردم شناس بزرگ معاصر ایران ابوالقاسم انجوی شیرازی(نجوا) موسس برنامه ی پر طرف دار رادیویی احساس واندیشه که بعدا سفینه ی فرهنگ مردم نام گرفت درطی سال های مختلف 1358-1348ه ش/1399-1389ه ق/1979-1969م ازطریق مکاتبات منظّم روی بیاوردوبه این ترتیب سهم فراوانی درمعرّفی وثبت وضبط مفاهیم مرتبط بافرهنگ مردم زادگاه خویش شهرکرد(دهکرد)شامل بازی های بومی تا قصّه های و روایت های محلّی داشته باشد، که علاوه بر پخش از رادیوی سراسری ایران،بر اساس آن چه تاکنون در قالب مجموعه کتاب های چهارده گانه ی مردم شناسانه ی مرحوم ابوالقاسم انجوی شیرازی(نجوا) منتشر شده اند، می توان شرح روایت های:

«زار گزیدم(1)،یک بار جستی ای ملخ،دوبار جستی ای ملخ،بارسوّم چوب است و فلک(2)، توش خودم را کشته بیرونش شمارا(3)،خره خوابیدکلاغه باورش اومد(4)،خداروزی رسان است امّا یک اِهنّی هم بایدکرد(5)،همون حسابه کا کوره براخودش می کرد(6)،خجه چاهی(7)،می خواهم در دهن کدخدارا ببندم(8) »،

را معرّفی نمود.

اگرچه این موضوع را نباید از نظر دور داشت که بررسی پرونده ی مکاتبات وی با برنامه ی مذکور به طور قطع عناوین دیگری از مطالب تهیه شده توسط وی را به دست خواهد داد.

عبدالرسول نوبخت درکنار اشتغال به دل مشغولی های ادبی خویش،درسال های 1358-1354ه ش/1399-1395ه ق/1979-1975م و به دنبال رواج استفاده از انواع پای افزارهای تولیدی کارخانه ایی،که کسادشدن کار تخت کشی وگیوه دوزی کارگاهی و خانگی را به همراه داشت، با هم یاری گروهی از دوستان خود درآموزشگاه رانندگی ایران به صاحب امتیازی عبدالرضا جعفری دهکردی واقع درخیابان بوعلی سینا جنوبی زادگاه خویش به عنوان دفتر دار مشغول به کارگردید،در عین حال که هم چنان دل در گرو پرداختن به دقایق ادبی شهر خویش را داشت.



حاصل سال ها ذوق ادیبانه ی ایشان،مجموعه ایی از اشعارگوناگون است که تحت عنوان کتاب پیغام آشناکه در برگیرنده ی گزیده ایی از اشعاروی می باشددر چهارفصل، فصل اوّل شامل هشتاد و هشت غزل، فصل دوّم در برگیرنده ی بیست قصیده، قطعه،مثنوی ومتفرّقه،فصل سوّم معرّف سی و یک رباعی و دو بیتی و فصل چهارم حافظ چهار قطعه اشعارگویشی دهکردی به همّت نوه ی ایشان خانم سارا نوبخت درسال1396ه ش/1438ه ق/2017م وتوسط انتشارات جهان بین فرخ شهر،درقطع رقعی در الف تا میم و یک صدوچهل وپنج صفحه منتشرو به عنوان اوّلین مجموعه ی شعردر برگیرنده ی اشعار با گویش دهکردی از جهت قدمت زمانی،ازسوی سازمان سازمان فرهنگی،اجتماعی وورزشی شهرداری شهرکرد دراوّلین همایش نکو داشت روزشهرکرد،درغروب روز دوشنبه1397/2/31ه ش/1439/9/5ه ق/2018/5/21م درتالار لاله ی این شهر رونمایی و موردتجلیل واقع شد.(9)



سرانجام عبدالرسول نوبخت درروزشنبه 1369/4/16ه ش/1410/12/13ه ق/1990/7/7م دارفانی را وداع گفته ،به جهان باقی شتافت و پیکرش در میان مشایعت دوست دارانش درآرامستان بهشت دو معصوم(س) شهرکرد به تراب تیره سپرده شد.



بابک زمانی پور

شهرکرد،فروردین ماه1403ه ش.



پی نوشت ها:

(1) روایت«مورچه داره[،روایت زارگزیدم]

در مجالس عروسی و مهمانی،عدّه ایی زن دور هم جمع می شوند و این بازی را که جنبه ی خیلی خصوصی دارد در می آورند ودمی را به کف زدن و پای کوبی و شادی می پردازند.این بازی شباهتکی دارد به آن چه فرنگی ها استریپ تیز(1) می گویندو ترتیب آن هم این است که ابتدا دایره و دمبکی فراهم می کنند،بعد یک نفر از میان جمع بلند می شود وبه وسط مجلس می آید.ضرب گیر،رِنگ ملایم ونرمی می گیردوبازیگر با همان رِنگ نرم وکندو آهسته،یواش یواش شروع به رقصیدن می کند. هرچه بازی پیش می رود،رنِگ تند تر می شود،به طوری که در آخر بازی ضرب گیر چنان بر روی ضرب می کوبد که شور و هیجان مجلس را دو چندان می کند.در تمام طول بازی،بازیگر با ادا و اطوار به عنوان این که مورچه اورا گریده،یکی،یکی،لباس هایش را در می آورد،به طوری که در آخربازی لخت و پتی است و با هیجان می رقصد وبازی تمام می شود. در این بازی البته هیچ مردی،حتّی پسر بچّه های ده ساله هم به مجلس راه ندارند.

بازیگر:

مورچه داره(2)

جمعیّت:

کجات داره؟

بازیگر:

این جا و این جا و این جام داره.

با این مکالمه ی کوتاه، بازیگر هر دفعه یکی از اعضای بدنش را نشان می دهد و نام آن عضو را به زبان می آورد.یعنی بعداز سرو گردن،نوبت سینه می رسد واز سینه به شکم وناف و همین طور... وبا مهارت و عشوه گری می رقصد،زیرا هنر رقص در این بازی نقش اساسی دارد. حالا رِنگ تندتر شده و بازیگر همان طور که می چرخد،روبه جمعیّت می کند و می کوید:

بازیگر:

مورچه گزیدم.

جمعیّت:

کجاته(3)گزید؟

بازیگر:

این جام و این جام و این جامه(4) گزید.

ودوباره شروع به نشان دادن اعضای مختلف بدن خود می کند.

بازیگر:

چه کار کنم؟

جمعیّت:

بکن و بریز، بکن و بریز.

وبازیگر تکّه تکّه لباسش را می کند و به اطراف می اندازد و می رقصد. جمعیّت هم با شور و هیجان کف می زنند و رنگ تند تر می شود و بازیگردر حین رقص تا آن جا که هوس ومیل خودش و خودمانی بودن مجل و مهمان ها راه دهد لخت می شود و اندام خود را نشان می دهد.

این رقص و پیچ وتاب وآه وناله ی هوس انگیز و زنانه چون با چرخاندن تن و بدن و نمایش دادن نقاط مستور و پوشیده ی بدن بازیگر توام می شودنمایش به اوج می رسد و با چنان ضرب تندی که گفته شد ،محیطی به وجود می آید که اختیار از کف حاضران به در می رود و در چنین نقطه ی اوج و التهاب و هلهله و کف زدن،بازی پایان می پذیرد.

روایت همدان.

[روایت زار گزیدم]

در شهرکرد این بازی به اسم زارگزیدم (5) معروف است و به مجالس شادی و سرور مردانه اختصاص دارد.ترتیب بازی شبیه است به بازی مورچه داره که ضرب و دف به صدا در می آید وبازیگر مرد،رقص وهنر نمایی را آغاز می کند ومکالمه ی بازیگرو جمعیّت است:

بازیگر:

زارگزیدم.

جمعیّت:

کوجاتا(6)گزید؟

بازیگر به سر خود اشاره می کند و می گوید:

بازیگر:

این جا و اون جا واون جاما(7)گزید.

جمعیّت:

بکن و بیریز(8).

بازیگرکلاهش را از سر بر می دارد و دور می اندازد.

بازیگر:

زار گزیدم.

جمعیّت:

بکن و بیریز.

بازیگر دستی به کمر خودکشیده ،می گوید:

بازیگر:

این جا و اون جا و اون جاما گزید.

جمعیّت:

بکن و بریز.

بازیگر در این موقع رقص کنان،شالش را از کمر باز می کند و پرتاب می کند.

بازیگر:

زار گزیدم.

جمعیّت: کوجاتا گزید؟

بازیگر در حال که چند مرتبه دست به شانه هایش می زند می گوید:

بازیگر:

این جا و اون جا وا ون جاما گزید.

جمعیّت:

بکن و بریز.

بازیگر قبایش را از تنش در می آورد و به گوشه ایی می اندازد.

بازیگر:

زار گزیدم.

جمعیّت:

کوجاتا گزید؟

... و همین طور بازی را ادامه می دهد و رقص کنان با ادا و اطوار هر دفعه یک تکّه از لباس هایش را بیرون می آورد تا بالاخره به جایی می رسد که تنبان خودرا هم می کند و در بین هلهله و فریاد حاضران از اطاق بیرون می رود و در یک گوشه ایی خلوت لباس هایش را می پوشد و بر می گردد.

روایت شهرکرد.

(1) Strip – tease

(2)دارد.

(3)کجات را.

(4)این جایم را.

(6) زار: زنبورهای سرخ رنگ و بزرگ.

(6): Kujata کجایت را.

(7) Ungama:آن جایم را.

(8)Biriz :بریز.

ابوالفضل شیخ شاب، بیست و دو ساله،محصّل،بافق،یزد.

ناصر مساعی،چهل و یک ساله، کارمند جز،کرویه ،شهرضا.

عبدالرسول نوبخت، پنجاه و هفت ساله، گیوه کش، شهرکرد.

ماه منیر هنری،پنجاه ساله،آموزگار، همدان».

نگ به: انجوی شیرازی(نجوا)،ابوالقاسم،بازی های نمایشی،صص 56-54،تهران، امیر کبیر،1352ه ش.

(2) روایت«یک بار جستی ای ملخ، دوبار جستی ای ملخ، بار سوّم چوب است و فلک.

روایت اوّل:

کسی که چند بار کارهای خطرناک کرده باشد و به تصادف از کیفر نجات یافته باشدوبه همین سبب شیرک شده با گستاخی بخواهد بازهم به چنان کارها دست بزند به او گویند:

یک بار جستی ای ملخ، دوبار جستی ای ملخ، بار سوّم چوب است و فلک.

در عهد پادشاهی روزی یک زن به حمّام.رفت اتفاقاً زن رمّال باشی پادشاه در حمّام بود و آن زن آمد و رختش را پهلوی رخت او بیرون آورد و وارد حمّام شد. زن رمّال شاه از حمّام بیرون آمد و گفت:

این رخت کیست؟.

گفتند:

این رخت فلان زن است.

گفت:

بریزید توی آب.

رخت آن زن بیچاره را به دستور زن رمّال به آب ریختند. چون آن زن از حمّام بیرون آمد و دید، دلش سوخت و کینه ی آن زن را به دل گرفت و هر طور بود به خانه برگشت.شب شد.شوهرش به خانه آمد. زن به او گفت:

از فردا سر کار نرو.

شوهرش گفت:

چرا؟.

گفت:

می گم نرو.

گفت:

پس چکار کنم؟.

زن گفت:

فردا یک کتاب رمّالی می گیری و فال بین و رمل تران(1) می شی.

شوهرگفت:چرا؟.

گفت می خوام شوورم رمل تران باشه.

خوب پافشاری زن بود و دلیل و برهان نمی خواست.گفت:

باشه فردا صبح می رم و رمّالی بلد می شم.

امّاکجا به سر کار می رفت؟ریشخند زنش می کرد واوهیچ ازرمل ترانی نمی دانست و نمی آموخت. اتفاقاً در آن روزها یک شب خزانه و اموال شاه را دزدیدند.شاه به رمّالش رجوع کرد و گفت:

خوب باید رمل بترانی و بگی که اونا کجا هستند و کی ها هستند؟.

رمّال گفت:

کی ها؟.

شاه گفت:

آن دزدها.

هرچه رمل انداخت به این گوشه و آن گوشه ی دنیا چیزی دستگیرش نشد عاقبت گفت:

قبله ی عالم به سلامت باد چیزی به نظرم نمیاد.

شاه بسیار خلقش تنگ شد.

رمّال گفت:

سرور من خداوند وجود شمارو حفظ کنه،غمین مباشید، شما می تونین از رمّال های شهر کمک بگیرین.

شاه همین کار را کرد و رمّال های شهر را به حضور پذیرفت، آن زن هم شوهرش را وادار کرد برود.

شوهر گفت:

ای زن من چیزی بلد نیستم.

گفت:

اینی که بلدی بگو.

شوهر آن زن هم رفت پیش شاه، هیچ کدام از رمّال ها نتوانستند کاری از پیش بردارند، امّا چون نوبت شوهر آن زن رسیدگفت:

فدایت شوم،چهل روز مهلت می خوام.

شاه گفت:

باشد.

آن مرد به خانه برگشت و گفت:

ای زن تو این خاک را بر سر من کردی، در این چهل روزی که مهلت گرفته ام اگر دزدها را پیدا نکنم مجازات خواهم شد.

زن گفت:

غصّه نخور خدا بزرگه.

چون که خودش او را وادار کرده بود دل داریش می داد. شوهر به زن گفت:

خوب حالا چطور حساب این چهل روز را نگه داریم.

زن گفت:

چهل تا خرما می خریم و در خمبه ایی(2) می گذاریم.هر شب یکی از آنها را می خوریم.وقتی که نزدیک باشد چهل روز تمام شود،بر می داریم و فرار می کنیم.

از قضا دزدها هم چهل تن بودند،که را بخت و که را اقبال؟حالا خودمانیم خوبست بخت هم که می آید این جوری بیاید.

باری چهل تا دانه ی خرما خریدند و در یک خمبه گذاردند.شب اوّل شوهر گفت:

ای زن یکی از خرماها را بردار و بیا که تو این آب را دستم کردی.

از آن طرف دزدها می دانستند که کار به چه کسی واگذار شده، رئیس شان به پشت بام اتاق او آمد و از سوراخ سقف اتاق ناظر کارهای او بود و به حرف هاشان گوش می داد. چون زن یکی از خرماها را آورد اتفاقاً از خرماهای دیگر بزرگ تر بود شوهر به زنش گفت:

زن جاش را نگاه دار که یکی از جمله چهل تا آمده ،کی از گنده هاش هم هست.

مقصود شوهر خرما بود، ام،ا دل رئیس دزدها در آن بالا به لرزه افتادگفت:

ای وای بر حال ما چه کار کنیم؟.

آن شب گذشت شب دیگر شوهر به خانه آمد، از آن طرف هم رئیس دزدها یکی از دزدها را همراه آورد تا او هم این عجایب را بشنود. زن رمّال خرمای دیگری آورد.گفت:

ای زن، بدان حالا از جمله چهل تا دوتاش آمده است.

دزدها مخشان داغ شد. شب سوّم رئیس همه ی دزدها را خبر کرد که این منظره را ببینند. سه تای آنها دم سوراخ گوش دادند توی اتاق رمّال به زنش گفت:

بردار و بیا که حالا دیگر خیلی شدند.

یعنی سه تا شدند و ما نزدیک شدیم. دزدها از تعجّب دهانشان باز ماند. پس از شور و مشورت از پشت بام پایین آمدند و با احترام وارد اتاق شدندگفتند:

ای آقا! خواهش داریم.

رمّال گفت:

چه خبر است؟.

گفتند:

دست ما به دامن تو ای رمّال، راست می گویی،ما اموال شاه را دزدیده ایم، بیا همه را به تو تحویل می دهیم، شتر دیدی ندیدی، ما را لو نده،در فلان قبرستان و در فلان سردابه ی زیر زمین است و برو بردار و تحویل شاه بده، پیش شاه از ما صحبت نکن، بگو خودت رمل انداختی و پیدا کردی، رمّال از شادی روی پا بندنبود. شبانه به نزد شاه رفت و گفت:

شاها اموال را پیدا کردم.

شاه هم خوشحال شد و همان شب اموال را از محل مذکور بیرون آوردند و به قصر بردند. رمّال هم شد یکی از نزدیکان و خاصان شاه.روزی زن رمّال تازه شاه به حمّام رفت از قضا زن رمّال قدیمی هم به حمّام آمد، تا وارد حمّام شد آن زن از حمّام بیرون آمد و گفت:

این رخت کیست؟.

گفتند:

از زن رمّال قدیمی شاه.

گفت: بریزید در آب.

لباس آن زن را در آب ریختند. زن رمّال تازه به خانه آمد و به شوهر گفت:

دیگر برای من بس است. من به مراد و مطلب خودم رسیدم.فردا دیگر به نزد شاه نرو و دنبال کار قدیمت برو.

شوهر گفت:

زن نمی شود.

زن گفت:

من راه یادت می دهم، فردا صبح وقتی شاه بر تخت نشست و تو را به حضور پذیرفت،تو نزد او برو و جیقه ی او را از سرش بردار و به زمین بزن، او به غلامان خواهد گفت بگیرید این دیوانه را و بیرونش کنید و تو از آن جا راحت خواهی شد.

فردای آن روز همین کار را کرد، تا جیقه ی شاه را از سرش برداشت و به زمین زد،عقرب سیاهی از توی جیقه درآمد. شاه از دیدن این وضع خیلی شاد شد و رمّال باشی را احترام زیادی کرد. رمّال شب آمد به خانه و ماجرا را برای زنش گفت.[زنش هم درجوابش گفت]:

خوب این که خرجی ندارد،یک شب که شاه به حمّام می رود،تو هم برو، وقتی در سردخانه ی حمّام حوله بر خود پیچید و خواست بخوابد، تو برو یک پای او را تنگ بگیر و از تخت گاه حمّام به پایینش بکش، او روی زمین خواهد افتاد و به غلامان خواهد گفت بگیرید این دیوانه را برانید، آن وقت تو راحت می شوی.

رمّال باشی هم همین کار را کرد و درست همان موقع که پای شاه را زیر درکشید، سقف همان جا فروریخت. همه تعجب کردند که چنین پیش بینی کرده بود.شاه او را خلعت فراوانی داد. رمّال هر روز از روز پیش به شاه نزدیک تر می شد.زن از چاره جویی تنگ آمد، دیگر چیزی نمی گفت چون طالع از پی طالع می آمد، امّا رمّال غصه می خورد که وقتی کار به او رجوع کنند او از عهده اش برنیاید.آخر یک روز شاه او را با عدّه ایی از خاصان به شکار دعوت کرد،به شکار رفتند. وقتی آهویی را دنبال می کردند ناگهان ملخی بزرگ بر زین اسب شاه نشست شاه بی آن که کسی از همراهانش متوّجه شوند او را گرفت و مشتش را به هوا برد و گفت:

های کی می تواند بگوید در مشت من چیست؟.

هیچ کس چیزی نگفت، به رمّال خود گفت:

دوست من ای کسی که خدا تو را برای من فرستاد مرا از پیشامدها مطّلع کنی، در دستم چیست؟.

رمّال زرد شد،سرخ شد.کاری از دستش ساخته نبود. این ضرب المثل را به زبان آوردکه

یک بار جستی ای ملخ،دوبار جستی ای ملخ،بار سوّم چوب است و فلک.

مقصود رمّال حادثه ی دزدها و حادثه ی جیقه و حمّام بود که یعنی من از همه ی آنها جستم،حالا چه کنم؟چوب است و فلک.شاه ملخ را به هوا پرتاب کرد و گفت:

بارک الله! مرحبا تو رمّال درجه ی یک دنیا هستی.

روایت آران ،کاشان، بهمن[ماه] 1349[ه ش/ذی القعده الحرام 1390ه ق/ژانویه1971م].

روایت دوّم:

در روزگار قدیم دو نفر بودند که یکی حمّالی می کرد و دیگری رمّالی. مرد رمّال از مال دنیا بی نیاز و مرد حمّال تهی دست بود.مرد حمّال زنی داشت بسیار خوشگل و صاحب جمال، امّا زن رمّال[با آن که]خیلی زشت و بدقیافه بود[و] در خانه نوکر و کلفت داشت. یک روز که زن حمّال به حمّام رفته بود،همان روزهم زن رمّال رفت به حمّام و از دیدن زن حمّال که خیلی با حسن و جمال و زیبا بود حسد ورزید. به کنیزان خودش گفت او را زدندو ازحمّام بیرونش کردند.زن بیچاره از این پیش آمد خیلی ناراحت شد. شب که شوهرش به خانه آمد زن بدون این که به شوهر بگوید چه اتفّاقی افتاده گفت:

ای مرد خواهشی از تو دارم.

مرد حمّال گفت:

بگو.

گفت:

از فردا باید این حمّالی را کنار بگذاری و عقب کار دیگری بروی. مرد بیچاره که انتظار چنین حرفی را نداشت گفت:

ای زن من کار دیگری از دستم ساخته نیست، چند سال است که شغلم حمّالی است حالا چکار کنم؟.

زن گفت:

من شغلی برای تو انتخاب کرده ام.

مرد حمّال گفت:

چه شغلی؟زن گفت:

تو باید بروی رمّالی.

مرد حمّال با تعجّب گفت:

این کار محال است، برای این که من هیچ سواد ندارم و حال آن که رمّالی کار آسانی نیست، باید درس خوانده باشم و با علم و زبان دار باشم، ولی من هیچ کدام از این صفات را ندارم و این کار را نمی کنم.

زن که خیلی ناراحت بود با اوقات تلخی گفت:

یا باید این کار را قبول کنی، یا این که همین حالا برویم پیش قاضی مرا طلاق بدهی.

مرد حمّال گفت:

ای زن از خر شیطان بیا پایین و آبروی مرا نریز، فکر کن من می خواهم رمّالی کنم رمل و اسطرلاب و کتاب از کجا بیارم؟از این ها گذشته باید من چیزی بلد باشم.

زن گفت:

آن چه که تو بخواهی و لازم داشته باشی من فراهم می کنم ولیکن تو هم به امید خدا این کار را بکن والّا همین که گفتم.

مرد حمّال دید علاجی ندارد،خواهش زن را قبول کرد. زن حمّال کتاب و رمل و اسطرلاب و یک عبا و تسبیح برای مرد فراهم کرد و روز بعد مرد بیچاره با ترس و لرز به جای کوله پشتی ،حمّالی عبا به دوش انداخت[و]گفت:

خدایا امیدم به تست.

و از خانه رفت بیرون.در گذری نشست و از خجالت سر خود را به زیر انداخت و اسباب رمّالی را جلویش گذاشت و تسبیح در دست لب هایش را حرکت می داد.در این وقت مردی[که] یک قاطر با بار گم کرده بود عبورش از آن جا افتاد.چشمش افتاد به رمّال جلو رفت سلام کرد و گفت:

رمّال باشی من قاطری گم کرده ام و هر چه جستجو کردم اثری از قاطر به دست نیاوردم اگر بگویی که قاطر من کجاست و من آن را پیدا کنم پاداشی به تو می دهم.

مرد رمّال که خیلی ناراحت بود به تمسخر گفت:

می روی دکان دوا فروش و یک دست دوای کارکن می خری و بلافاصله می خوری و با شتاب از فلان راه می روی و در این راه هفت خرابه است اگر احتیاج به آب پیدا کردی می روی در خرابه ی هفتم سه بار دور خود می چرخی و می نشینی برای قضای حاجت، قاطر خود را پیدا می کنی.

آن مرد با عجله از رمّال خداحافظی کرد و رفت،آن چه را که رمّال دستور داده بود عمل کرد،تا رسید به خرابه، سه مرتبه دور خود چرخ زد و نشست که ناگاه نگاهش افتاد به قاطر دید در گوشه ی خرابه بارش کج شده و می خواهد بیفتد. خیلی خوشحال شد و به خود گفت:

عجب رمّال دانایی است.

با عجله آمد تا برسد به رمّال.از آن طرف رمّال فکر می کرد که خوب فرستادمش عقب نخود سیاه و شر این مرد را از سر خودم دور کردم که ناگاه سروکلّه ی مرد پیدا شد و مرد رمّال به خود گفت:

آمده تلافی دروغ هایی را که به او گفتم بکند.

از خجالت سر به زیر انداخته بود. آن مرد با خوشحالی آمد و گفت:

بارک الله رمّال باشی من به دستور تو قاطر را پیدا کردم تو از کجا می دانستی؟.

رمّال گفت:

به من اگر نمی دانستم که نمی گفتم.

و انعام خوبی از آن مردگرفت [و]رفت به خانه. زن پرسید:

چکار کردی؟.

رمّال داستان خودش و آن مرد را گفت،امّا بازهم ناراضی بودکه:

این چه کار است؟ امروز این دروغ را گفتم فردا چه خواهد شد؟.

زن گفت:

ای مرد فردا هم خدا بزرگ است، ناامید .نباش.

امّا روز بعد که باز رفت به جای خود نشست قضا را همان روز یک دانه بی قیمت(3) از دختر پادشاه گم شده بود و به دست یکی از کنیزان افتاده بود در پیدا کردن آن دانه هرچه کوشش کردند اثری از او پیدا نشد و همان رمّال که زنش با زن حمّال دعوا کرده بود و چند رمّال دیگر در پیدا کردن دانه عاجز مانده بودند، مردی که قاطر خود را گم کرده بود از این واقعه باخبر شد،گفت:

من کسی را می شناسم که اگر به قصر دختر سلطان بیاید دانه بی قیمت را پیدا می کند و کار او رمّالی است.

خبر به پادشاه دادند آن مرد را طلب کردگفت:

شنیدم کسی را می شناسی که تواند دانه را پیدا کند.

آن مرد گفت:

قبله ی عالم به سلامت باشد،بله.

شاه گفت:

برو آن شخص را بیاور.

آن مرد باشتاب آمد پیش رمّال[و] گفت:

مشکلی برای دختر سلطان پیش آمده که به دست تو حل می شود.

رمّال گفت:

چه مشکلی؟.

آن مرد جریان را گفت. رمّال گفت:

این کار از دست من برنمی آید.

مرد گفت:

من به سلطان قول دادم اگر نیایی هردوی ما را می کشد.

مرد رمّال هر چه خواست که بهانه بیاورد که از شر آن مرد خلاص شود نتوانست، ناچار رمّال باشی به راه افتاد و آن مرد از عقب او تا رسیدند به قصر دختر پادشاه، در همان موقع تمام کنیزان حاضر بودند. آن کنیزک که دانه را برداشته بود از همه عقب تر ایستاده بود.رمّال باشی که از فکر کار خود سر به زیر انداخته بود:

یک مرتبه سرش را بلند کرد ریشش را جنباند و سرفه ایی کرد که کنیزک ترسید و پیش خودش گفت:

این رمال فهمیده که دانه را من دارم.

در آن حال رمّال باشی فکری به نظرش رسید گفت:

جای خلوتی می خواهم تا رمل بیندازم و از روی کتاب دانه را پیدا کنم.

او به فکر بود که از تنهایی استفاده کرده فرار کند. کنیزک وقتی دور رمّال باشی را خلوت دید خود را به او رسانید و گفت:

رمّال باشی تو از کجا دانستی که من دانه را برداشتم که تا رسیدی به طرف من اشاره کردی؟.

رمّال گفت:

من اگر نمی دانستم که این جا نمی آمدم، بگو ببینم حالا دانه را چکار کردی؟.

کنیزک گفت:

آن پیش من است.

گفت:

به دستور من گوش بده، زود برو دانه را در تکّه خمیری بگذار و آن را بینداز جلو آن غاز بزرگريال مبادا جلو غازهای دیگر بیندازی تا من بگویم دانه را آن غاز خورده و تو بی تقصیر شوی.

کنیزک دستور رمّال را عمل کرد، بعد رمّال باشی دستور داد:

آن غاز بزرگ را بیاورید،سر ببرید و دانه را از شکم آن بیرون کنیدکه دانه در شکم اوست.

به دستور رمّال غاز را سر بریدند و دانه را بیرون کردند و انعام بسیاری به رمّال باشی دادند. رمال پیش سلطان مقامی پیدا کرد و مورد اطمینان شاه قرار گرفت و در بعضی مسافرت ها با سلطان همراهی می کرد.یک روزی که شاه به عزم شکار می رفت در راه پیشاپیش همه مرکب می راند،رمّال باشی با آن ها بود،یک ملخ سه دفعه از جلوی چشم شاه پرید این طرف و آن طرف، شاه دست انداخت و ملخ را گرفت بعد رو کرد به رمّال باشی[و]گفت:

بگو بدانم توی دست من چیه؟.

رمّال باشی چیزی به نظرش نرسید، فکر کرد:

جواب سلطان را چه بگویم؟.

خودش را مسخره کرد و گفت:

یک دفعه پریدی ،ملخک دو دفعه پریدی ملخک،بارسو،م گیری ملخک.

سلطان گفت:

آفرین رمّال باشی خیلی دانا هستی، فهمیدی که در دست من ملخی است؟.

رمّال باشی گفت:

بله قبله ی عالم اگر نمی دانستم که نمی گفتم، من به لطف خدا از این بیش تر می دانم.

سلطان باز عقیده اش درباره ی رمّال باشی محکم تر شد، تا رسیدند به کنار چشمه ی آب. سلطان دستور داد قدری در این جا آسایش کنند،رمّال باشی گوشه ایی نشست و در فکر عاقبت کار خود بود به یاد دوران کودکی که در خانه ی پدرش مشغول جولایی بوده،دست های خود را مثل ننوی بچّه ها تکان می داد در این موقع سلطان[که به او]نگاه می کرد گفت:

رمّال باشی چه کار می کنی؟.

گفت:

قبله ی عالم به سلامت باد، دارم رمل می اندازم، در رمل میب ینم که اگر از این چشمه ی آب هفت قدم به طرف قبله قدم کنید بعد آن جا را بکنید هفت گنج خسروانی بیرون می آید که هفت پشت قبله ی عالم از آن بهره مند می شود.

به دستور پادشاه آن جا را کندند و هفت گنج خسروانی بیرون آمد، باز خود رمّال تعجب کرد که هر چه دروغ می گوید راست می شود. امّاسلطان رمّال باشی را از همه چی بی نیاز کرد و بسیاری از آن گنج را به یاران خود بخشید. بعد رو کرد به رمّال باشی و گفت:

دیگر شکی برای من باقی نمانده که تو غیب گو هستی، حالا بگو ببینم من چند سال دیگر عمر می کنم؟.

رمّال باشی فکری کرد و گفت:

قبله ی عالم به سلامت باد، شما بدانید هر وقت که من مردم، چهل روز بعد از مرگ من مرگ شما می رسد.

سلطان این سخن را که شنید تا آخر عمر راضی نبود یک مو از سر رمّال باشی کم بشود.

روایت سرآبادان تفرش،دی[ماه] 1348[ه ش/شوال المکرّم1389ه ق/.دسامبر1969م].

محمود بوجار، بیست ساله، کارگر قالی باف، آران کاشان.

محمد علی پهلوانیان، بیست و یک ساله، هنرجو، جهق Jahaq کاشان.

دوشیزه فرخنده پیش داد، بیست و سه ساله، کارمند، در توجان بندر عباس.

یعقوب سرآبادانی، بنّا،سرآبادان،تفرش.

محمّد شاه محمّدی، سی و نه ساله، کشاورز، فرنق Farmaq خمین.

زعفر ضیایی، نوزده ساله، آشپز، قیدار زنجان.

فریدون طاهری، پنجاه و سه ساله، کارمند،گنج آباد،سمیرم، شهرضا.

شکرالله طباطبایی سی و نه ساله، کشاورز، فهلیان،ممسنی،فارس.

مراد عبدلی، چهل و نه ساله،کارمند،حسین آباد، ناظم ملایر.

عبدالرحیم فیصلی، سی و سه ساله،کارگر، چم کنار Cam konar،هندیجان، خوزستان.

حسن قاسمی، پنجاه و دو ساله ،کشاورز، فراغه ،آباده.

بانومانداناگلستانی، سی ساله، خانه دار، دزفول.

بانو هاجر مجیبیان، چهل و نه ساله، خانه دار، یزد.

حیدر مشهدی، بیست و هشت ساله، سنگان کن،تهران.

عبدالرسول نوبخت، پنجاه و شش ساله،گیوه کش، شهر کرد.

تابنده نوروزی، بیست و چهار ساله،کارمند،کرمان.

یادداشت:

از این مثل و قصّه ی آن روایات بیش تری در اختیار داریم که این شانزده روایت با این مشخصات و نشانی ها جمع و جورتر و بهتر از همه است امّا البته با هم تفاوت هایی دارند که باید داشته باشند:

شخصی که به اصرار زن خود فال گیر و رمّال می شود،بعضی ها نوشته اندنخست حمّال بوده،بعضی ها هم پینه دوز و خارکن گفته اند.

* در چند روایت پادشاه است که او را طلب می کند،در پاره ایی روایات حاکم شهر.

* دختر پادشاه یا حاکم در چند قصّه گلوبند و رشته ی گوهر خود را در حمّام گم می کند و در چندتای دیگر در قصرخود.

* در تعدادی از روایات وزیر پادشاه از بیم آن که مبادا فال گیر رقیب او بشود و جای او را بگیرد بر وی حسد می برد و از او سعایت می کند و در یکی دو روایت سرانجام دوست دار او می شود.

*در غالب روایات رمّال بعد از آن که چهل روز مهلت می خواهد تا دزدان گنجینه ی پادشاه را پیدا کند،چهل دانه خرما می خرد،امّا در روایت گنج قباد،چهل انجیر است ودرقصّه ی فهلیان ممسنی چهل مرغ بریان از مطبخ پادشاه می گیرد. در روایت یزد تعداد دزدان بیست نفر است و رمّال هم بیست خرما می خرد و در روایت سنگان فال گیر از پول خود چهل تا مرغ بریان می خرد.در قصّه ی شهرکرد هم سخن از چهل بادام است.

* مشهورترین شکل مثل اینست که گویند یک بار جستی ملخک،دوبار جستی ملخک، بار سوّم چوب است وفلک. ولی در روایت جهق کاشان گویدیک بار جستی آ ملخ،دوبار جستی آ ملخ، بار سوّم پات تو تله است و در روایت درتوجان بندر عباس آمده یک بار جستی ملخو، دوبار جستی ملخو، سوّمی کف دستی ملخو و وزیر می گوید آفرین ملخ بار اوّل و دوّم از دستم جست بار سوّم با دو دستم گرفتمش و در روایت فرنق خمین چنین است یک دفعه جستی ملخه، دو دفعه جستی ملخه،دفعه ی سوّم افتادی به تله.امتیاز دیگر قصّه ی فرنق آن که با اصطلاحات و لغات محلی نوشته شده است.در نسخه ی گنج قباد و فهلیان ممسنی یک بار ملخه،دو بار جستی ملخه،دفعه ی سوّمی افتادی تو تله، منتها در روایت فهلیان در قسمت پایان گوید آخر به گیر آیی ملخه، امّا در قصّه ی دزفول و چم کنار هندیجان گوید نام زن رمّال خوب بیارملخا و ملخه بود و عبارت در دزفول اینست یک بار گفتم ملخا، دوبار گفتم ملخا، صد بار گفتم ملخا،آخر دیدی ملخـا؟وعبارت چم کنار هندیجان این یه دفعه گفتم ملخه، دو دفعه گفتم، ملخه گوشم نکردی ملخه، آخر من دس داخل دست Men - edass پادشاه گیری کردی ملخه و پادشاه عاقبت او را وزیر خود می کند و در روایت یزد یک بار جسی ملخک Yakbar - Jessi Malaxok دو بار جسی ملخک، بار سوّم توی مشت پادشاه هستی. در پایان داستان هم رمّال عاقبت به خیر، از خدا کمک می خواهد که مغرور نشود و این که از قدیم و ندیم گفته اند به مالت نناز که یک شبی بنده، به حسنت نناز که یک تبی بنده (بند) است و در روایت سنگان کن یک راه پریدی ملخک،دو راه پریدی ملخک،آخر به چنگ می افتی ملخک ودرقصّه ی شهرکردوحسین آباد ناظم ملایر گوید یک باره جستی ملخه،دوباره جستی ملخه، سه باره به دام افتادی ملخه.

(1)Torandanچرخاندن و غلتاندن،رمل تران،رمل گردان و رمل انداز.

(2)Xambeخمره و خم.

(3) یعنی آن قدر گران که نمی توان قیمتی برایش تعیین کرد».

نگ به: انجوی شیرازی(نجوا)،ابوالقاسم،تمثیل ومثل،صص517-507،تهران،امیرکبیر،چ چهارم،1395ه ش.

(3)روایت«توش خودم راکشته،بیرونش شما را.

روایت شهرکرد،عبد الرسول نوبخت، پنجاه و شش ساله،تخت کش،شهرکرد:

شخصی زنی داشت بسیار بدگل و بداخلاق ولی وقتی می خواست از خانه بیرون برود به قدری ظاهرسازی می کرد و لباس های رنگ و وارنگ می پوشید که مردم او را به هم دیگر نشان می دادند.روزی از روزهای آفتابی زمستان جمعی از کشاورزان در میدان ده،برآفتاب نشسته و مشغول صحبت بودند و چپق دود می کردند. از آن طرف همان زن بدگل وخوش ظاهرآمدو از مقابل آن جمع گذشت وهمه متوّجه او شدند.عدّه ایی اورا به هم نشان دادند،عدّه ایی هم گفتند:

خوشا به حال مردی که همچین زنی در خانه دارد .

از قضا شوهر زن هم آن جا نشسته بود. وقتی آن اشاره ها را دید و آن حرف ها را شنید بی معطلّی زنش را صدا کرد و در مقابل آن ها روبنده ی زنش را برداشت و گفت :

- آی مردم ! خوب ببینید،توش خودم را کشته،بیرونش شما را.

روایت شهرکرد،بهمن[ماه]1349[ه ش/ذی القعده الحرام 1390ه ق/ژانویه1971م]عبدالرسول نوبخت،پنجاه و شش ساله،گیوه کش،شهرکرد».

نگ به: همان منبع،ص227.

(4)روایت«خره خوابید،کلاغه باورش اومد.

هروقت صحبت از اشخاص خوش باور و ابله باشد این مثل را می گویند:

خری در مرغ زاری می چریدوقتی که سیر شد همان جا خوابید و چار[چهار] دست و پاش را دراز کرد،کلاغی از بالای سرش می پرید خر را دید که افتاده، خیال کرد سقط شده،چند دقیقه ایی دورش نشست و پرید تا این که پیش خودش یقین کردکه خرجان ندارد. خلاصه بالای سرخرآمد که چشم هایش را در بیاورد که ناگهان خره سرش را بلند کرد و کلاغه از ترس پرید.

روایت شهرکرد، بهمن[ماه]1349[ه ش/ذی القعده الحرام 1390ه ق/ژانویه1971م]،عبدالرسول نوبخت،پنجاه وشش ساله،گیوه کش،شهرکرد».

نگ به: همان،ص302.

(5)روایت«خدا روزی رسان است،امّا یک اُهنّی هم باید کرد.

شخص ساده لوحی مکرر شنیده بود که خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است به همین خاطر به این فکر افتادکه به گوشه ی مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد. به این قصدیک روز ازسرصبح به مسجد رفت ومشغول عبادت شد،همین که ظهرشد ازخداوندطلب ناهارکرد،هرچه به انتظار نشست برایش ناهاری نرسید،تااین که شام شدواوباز ازخداطلب خوراکی برای شام کردوچشم به راه ماند،چند ساعتی از شب گذشته درویشی وارد مسجد شد و در پای ستونی نشست و شمعی روشن کرد و از دوپله(1) خود قدری خورش و چلو و نان بیرون آورد و شروع کرد به خوردن مردک که از صبح با شکم گرسنه از خدا طلب روزی کرده بود و در تاریکی و به حسرت به خوراک درویش چشم دوخته بود، دید درویش نیمی از غذا را خورد و عن قریب باقی اش را هم می خورد بی اختیار سرفه ایی کرد. درویش که صدای سرفه را شنید گفت:

هرکه هستی بفرما پیش.

مرد بی نوا که از گرسنگی داشت می لرزید پیش آمد و بر سر سفره ی درویش نشست و مشغول خوردن شد.وقتی سیر شد درویش شرح حالش را پرسید و آن مرد هم حکایت خودش را تعریف کرد. درویش به آن مردگفت:

فکر کن اگر تو سرفه نکرده بودی من از کجا می دانستم که تو این جایی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شکی نیست که خداروزی رسان است امّا یک اُهنّی هم باید کرد.

روایت شهرکرد،آبان[ماه]1350[ه ش/رمضام المبارک1391ه ق/اکتبر 1971م]عبدالرسول نوبخت،پنجاه و شش ساله،گیوه کش،شهرکرد.

محمّدمهدی مظلوم زاده،بیست وچهار ساله،کازرون.

(1) Dopele:کیسه ی گدایی.

(2) Ohon:صدای سرفه».

نگ به:همان،صص275-274.

(6)روایت«همون حسابه کاکوره برا خودش می کرد.(1)

این ضرب المثل را در مورد کسی به کار می برند که بخواهد به مال دیگری تجاوز کند و قصّه ایی دارد:

شخصی زنش را بر الاغ سوار کرده بود و از دهی به ده دیگر می رفت. زن و شوهر در بین راه به کوری برخوردند که عصازنان راه می رفت.با مرد کور رفیق و همراه شدند و چند قدمی که رفتندکور پیش خودش فکر کرد ودر دل گفت: اگر می شد این زن را صاحب بشوم خیلی خوب بود.

خلاصه شیطان در قالب مردکور جای گرفت وکور بنا کرد به راندن الاغی که زن سوارش بود وهر چند قدم با دست بر پای خود می زد و می گفت:

خوب ماستی براد(2) ماسوندم،اگر بگیرد.

بعد از مدّتی که راه رفتند شوهر خواست با زنش از راه دیگری برود،مرد کور مانع شد و گفت:

زن مرا کجا می بری؟

مرد گفت: زن مال من است به توچه؟

این گفت و آن گفت و خلاصه مرد کور قانع شد و دست از زن برداشت.

روایت کرویه،ناصرمساعی،چهل ساله،کارمندجزء،کرویه شهرضا،فروردین[ماه] ۱۳۵۲[ه ش/صفرالمظفّر 1393ه ق/مارس1973م].

کاووس تابان سیرت، سی و چهار ساله ،آموزگار، فیروزآباد بویراحمد.

علی اکبر جلیلی، هیجده ساله، دانش آموز، بابا منیر نورآباد ممسنی.

کیخسرو حیدری، بیست و هشت ساله، نامه رسان، بندر عباس.

محمّد جعفر رحمان دوست، بیست و پنج ساله، فرش فروش، لارستان، فارس.

غلام رضا رضاییان، هیجده ساله، دانش آموز به روایت از قاسم قهرمانی، دوبران داراب.

محمّد صادقی، پنجاه ساله، قالی فروش و خومه فروش، صغاد آباده.

موسى على طاهری، نیک نام ده لواسان.

موسی فاطمی،چهل ساله،آموزگار،لرکی Larki ،ازعشایرخوزستان.

على فولادى، سی ساله، آموزگار، چهارطاق خمین.

حسین گل بان،بیست و پنج ساله،کارمند،اصفهان.

رجب مشکلی،بیست و یک ساله،محصّل،رامهرمز.

دوشیزه فرّخ مصباحی، بیست و هفت ساله، خانه دار،سنگ سرسمنان.

حسین مقدّم، پیشه ور،ماران کلاته،گرگان.

عبدالرسول نوبخت، پنجاه و شش ساله،گیوه کش،شهرکرد.

یادداشت:

از این پانزده روایت فقط روایت اوّل است که زن به حال مرد کور دل سوزی می کند و اصرار می ورزد که او را همراه ببرند. در روایت فیروزآباد بویراحمد نیز مردکور می گوید:

عجب ماسی ماسوندم اگر بماسه، نیز مرد و زن هر دو دلشان به حال کور می سوزد و ایضاً به جای حاکم و داروغه، مرد عاقلی است که حل مشکل را تدبیر می اندیشد و فقط مردان را جدا از هم زندانی می کند.[در]روایت لارستان مرد کور ادعای مالکیّت زن و خر و لحاف مرد را می کندو در پایان قصّه قاضی می بیند مرد کور در اتاقش این طرف و آن طرف می دود و می گوید:

هم خرکی،هم زنکی،هم لحاف گرمکی.

در روایت نیک نام ده لواسان زن و شوهر مرد کور را از عرض رودخانه رد می کنند و در پایان قصّه مرد کور این طور می خواند:

بخواب بخواب، بلکی خدا خواسته باشه،یک اتاق برات ساخته باشه.

در روایت بابا منیر نورآباد ممسنی زن و شوهر مرد کور را به خانه می برند. مرد کور یک شب آن جا می خوابد و صبح فردا ادعای مالکیّت زن و خر را می کند و در پایان قصّه هم وقتی قاضی از لای در نگاه می کند می بیند همان طور که طاق باز خوابیده روی شکمش می زند و می گوید:

خیلی فکرش نباش شدکه خری و زنی نشد کور پیش تری.

در روایت سنگ سر وقتی قاضی پشت در اتاق مرد کور گوش می ایستد می شنودکه مرد کور می گوید:

من که کردم شد شد نشد نشد.

در روایت دوبران داراب آن چه به صورت ضرب المثل درآمده حرفی است که مرد کور با خودش می گوید و آن این که:

کورو خیالی کرده، اگر بچله خرکی و خورکی و زنکی، اگر نچله همان کور اولکی.

یعنی کوره خیالی کرده،اگر خیالش [نقشه اش] بگیرد و خری و خوراکی و زنی گیرش می آید و اگر نگیرد همان کور اوّلی است.

(1) Hamun Hesab Ka Kurd Berr Xodes Mikard همان حسابی است که کور برای خودش می کرد.

(2) Barad:برایت».

نگ به: همان،صص274-272.

(7) روایت«خجه چاهی.

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیشکی نبود.درزمان قدیم یه خدیجه بود که به لفظ عامی می گفتند خجه و او زنی بود ورورو(1)وخود پسند و ایرادهایی می گرفت که هرگز با وضع زندگی و کسب شوهرش جور نمی آمد.خجه همه شب که شوهرش خرد وخسته به خانه می آمد،عوض صحبت های نرم ودل جویی بنای داد و قال را می گذاشت و می گفت:

کاشکی تو فردا گم می شدی. این چه مخارجی است که تو میاری. نیگا به مردم بکن که چه جوری خرجی برا زناشون میارن و چه چیت های الوون برا رخت هاشون می خرند،یل قلم کار هندی،کفش ساغری ،پیراهن تور،پاکش قصواری(2)چادر جیر،چاقچور دبیت حاج علی اکبری،ولی من باید از سرتا پا همه رخت هام کرباسی باشد،تا کی می توانم صبر کنم؟بس که همه را سر دلم هشتم می ترسم دلم پاره شِد.(3)

مرد بیچاره با حوصله در جواب به زنش می گفت:

تو اگر به زن همسایه نیگا می کنی، شوهر اون روزی پنج ریال درآمد دارد و من روزی چهار عبّاسی،کوجا تا کوجا؟ خدا رو شکر که چشم وگوش داری و می دانی که اون دکون بزّازی دارد و من هیارکارم(4).مگر تو این ضرب المثل را نشنفته ایی که می گند:

چو دخلت نیست خرج آهسته تر کون.(5)پس هر کسی باید مطابق درآمدش خوراک و پوشاکش باشد.

والّاهر کی دلش می خواهد زندگیش بهتر و بالاتر باشد،ولی گفته اند:

دست بی چاره چون به جان نرسد،چاره جز پیرهن دریدن نیست.

زن در جواب مرد[می]گفت:

مگراین ضرب المثل را نشنفته ایی که:

من می خوام نون و گوشت،تو برو خودتا بفروش.

من این حرفا سرم نمی شِد(6)که تو دراومد داری یا نداری، من هر چی می خوام بدون کم وزیاد بایدجورکنی و اگر نکنی همین آش و همین کاسه اس(7).

مرد بیچاره که دید به هیچ وسیله ایی او را نمی تواند قانع کند با خودش گفت:

باید ترک این زن وزندگی را بکنم و به جایی بروم که از دست این زبان نفهم راحت بشوم.

همین کار را هم کرد و پا به فرار گذاشت.زن همین که فهمید مردش فرار کرده،پی او رفت و مثل اجل معلّق دامنش را گرفت او را به خانه آورد تا عاقبت به جایی رفت که دیگر زن هر چه جُست او را، نیافت و روی این اصل ناراحتی او بیش تر شد ، به طوری که با همسایه ها و اهل کوچه همه روزه به منازعه و جنگ و جدل می پرداخت تا کدخدا چند فرّاش فرستاد زن را آوردند،همین که زن در خانه کدخدا چشمش به آن جمع افتاد دست از دهن برداشت و بنیاد ناسزا گفتن هشت(8)و به کدخدا هم اعتنایی نکرد.کدخدا گفت: ای زن این خوی زشت را عوض کن،اگر اخلاقت را عوض نکنی تو را مجازات و جریمه می کنم.

زن به کدخدا گفت:

من اینم که هستم و از توپ وتوله(9) ذّره ایی ترس ندارم. تو هر چه می خوای بکن.

ناگفته نماند آن روزگار بدترین مجازات برای زن این بود که او را با توله سگ یک ساله در جووال می کردند و در جووال را می دوختند و با چوب از روی جووال به سگ توله می زدند تا هجوم به زن آورد و با چنگال او را اذیت کند.کدخدا چند بار زن را مجازات کرد ولی هیچ تغییری در خلق و خوی آن زن پیدا نشد ، تا جایی رسید که اهالی آن ده جملگی از دست آن زن به ستوه آمدند و چند ریش سفید با کدخدا مشورت کرده وعقل سر هم کردند که این زن را ببرند و به چاهی که در یک فرسخی ده است بیندازند . چون عزمشان جزم شد روزی همگی جمع شدند و خجه را به سر چاه بردند و او را در آن انداختند و به جانب ده بازگشتند. پس از دو سه روزی چوپانی به سر چاه آمد که برای گوسفندان خودش آب از آن چاه بکشد .همین که دول را در چاه انداخت و بالا کشید دید ماری گنده در دول است ، می خواست او را به چاه اندازد ناگاه مار به زبان آمد وگفت:

تو را به خدا قسم مرا از این خجه چاهی نجات بده که من خدمت بزرگی به تو خواهم کرد.

چوپان مار را از چاه بیرون آورد.مار گفت:

ای چوپان بدان وآگاه باش که سال های متوالی جای من در این چاه بود و هیچ جانوری جرات نداشت که نزدیک من قدم بگذارد ولی دو سه روز است که یک زن در این چاه آمده است که من با این همه قدرت از دست او به امان آمده ام وهر چه می خواستم راه گریزی پیدا کنم و خودم را از این چاه بیرون بکشم میسّر نبود تا این که از جانب خداوند شما به سر این چاه آمدی و از کنار این خجه چاهی مرا نجات دادی و من تا زنده هستم مدیون شما هستم وحالا هم به عوض،خدمتی به شما می کنم،الآن که از این جا حرکت کنم می روم به گردن دختر پادشاه می پیچم و هرچه طبیب بیاورند باز نمی شوم،وقتی که توازاین واقعه با خبر شدی به دربار پادشاه بیا و بگو من می توانم این واقعه را علاج کنم به این شرط که اگرنتوانستم دفع مار را بکنم مرا گردن بزنندودرثانی چنان چه مار را به آسانی از گردن دختر باز کردم شاه نصف دارایی و دخترش را به من بدهد.شاه ناچار این شرایط را قبول می کند. بعد نوشته ایی به خط وامضاء شاه می گیری و آماده عمل می شوی و به تنهایی در اتاق دختر درآ و بگو دختر هم باید تنها باشد. به محض رسیدن به نزدیک دختر دست به من بزن تا من خود به خود باز شوم و بروم.

مار پس از سفارش های لازم به چوپان،رفت و رفت تا به دربار پادشاه رسید و خودش را به دختر شاه رسانید و محکم به گردن او پیچید.ملازمان دختر،شاه را از این پیش آمد خبر دار کردند. شاه برای علاج دختر طبیبان را خواست ولی هر چه معالجه کردند نتوانستند مار را از گردن دختر باز کنند . القصه چند طبیب دیگر داوطلب علاج دختر شدند و آمدند و آن ها هم نتوانستند علاج کنند. بالاخره شاه ناراحت شدو دو تا از طبیبان را گردن زد و به بالای شهر آویزان کرد تا این که این واقعه همه جا پیچید و چوپان هم از این موضوع خبر دار شد و همه جا آمد تا به شهر رسید و دید چند سر بریده به بالای سر دروازه شهر آویزان است. از دروازه بان سبب پرسیدکه:

چرا این سرها را آویخته اند؟

دروازه بان حکایت مارپیچیدن به گردن دختر پادشاه را برای چوپان شرح داد و گفت:

این ها طبیبانی بودند که داوطلب شدند و آمدند او را علاج کنند ولی نتوانستند و شاه خشم کرد و آن ها را گردن زد برای عبرت دیگران که ادعای دروغ نکنند.

مرد چوپان به دروازه بان گفت:

مرا به پیش گاه شاه معرّفی کن، به طور یقین می توانم معالجه کافی کنم و دختررا از شکنجه مار راحت کنم.دروازه بان به همراه چوپان به خدمت شاه رسید و معرّفی او را کرد . شاه چوپان را به حضور پذیرفت و گفت:

شما برای معالجه آمده ایی؟

عرض کرد:

بله قربان ولی شرایطی دارد که اگر قبله عالم قبول کند من هم مشغول عمل می شوم. شاه فرمود :

شرط خودت را بگو.

چوپان گفت:

اگر که دفع مار را کردم دختر را با نصف دارایی خود باید به من واگذاری و اگر خدا نکرده نتوانستم، مرا گردن بزن.

شاه فرمود:

تودخترمرا از شکنجه مار نجات بده ، من شرط تو را به جان می پذیرم.

چوپان عرض کرد:

تعهد را قلمی فرمایید به امضاء مبارک.

شاه نوشته ی نصف دارایی و دخترش را به چوپان داد. بعدچوپان به همان طریقی که مار سفارش کرده بود عمل کرد. مار هم از گردن دختر پادشاه باز شد و رفت.شاه وقتی که آزادی دخترش را دید بسیار خوشحال وخندان شد ودستور فرمود جشن مفصّلی بر پا کردند ودختر را به عقد چوپان درآورد و نصف دارایی خود را به او داد و او را منصب بزرگی بخشید.

حال بشنو ازمار،همین که ازگردن دختر پادشاه باز شد، رفت و به گردن دختر کلان دیگری پیچید آن ها هم در پی علاج کوشیدند و هر چه طبیب آوردند علاج پذیر نشد و از این طرف حکمت چوپان که داماد پادشاه شده بود زبان به زبان و دیار به دیار شهرت پیدا کرده بود.مردم گفتند:

باید برویم و هر طوری شده همان حکیم حاذق را برای نجات دختر بیاوریم.

القصّه رفتند به دنبال داماد پادشاه واو با همان شرایط عازم آن دیار شدوبه همان طریق به پیش ماررفت. وقتی که مار می خواست ازگردن دختر باز شود درگوش چوپان گفت:

دفعه ی اوّل که باز شدم جبران آن خدمت وکمکی بود که به من کردی،این دفعه هم به پاس آبرو و دوستی بود،که باز شدم، بدان وآگاه باش که پیشه ی من همین است،اگر دفعه ی دیگر بیایی چنان به کف پایت می زنم که کُلک(10)سرت را باد ببرد.

این بگفت و راه خود را پیش گرفت. داماد پادشاه هم با دارایی زیاد رفت تا به منزل خودش رسید.

بشنو از مار که همه جا آمد تا دفعه سوم باز به گردن دختر یکی ازکلان و بزرگان پیچید و آن ها برای معالجه هر چه کوشیدند علاج پذیر نشد. از آن جا که مرد چوپان از برای این کار شهرت زیادی پیدا کرده بود به سراغ او رفتند و حال و حکایت را به نزدش بیان کردند.چوپان گفت:

معذرت می خواهم فعلاً کسالت دارم ونمی توانم بیایم.

هرچه اصرار کردند چوپان انکار کرد.خلاصه چند مرتبه مکرر به پیش او آمدند و حاضر به رفتن نشد تا این که پدر دخترشخصاً به پیش چوپان آمد با حالت پریشان گفت:

ای حکیم تو را به خدای یکتا قسمت می دهم شما بیا ودخترم را از این گرفتاری آزاد کن.من نوشته می دهم تمام داراییم را به شما واگذار کنم.چوپان به حال پدر دختردلش سوخت و توکّل به خدا کرد و بلند شد و به همراهی پدر دختر رفتند. همین که به منزل رسیدند،چوپان عازم اتاق دختر شد و به پیش مار رفت و در گوش او گفت:

من نیامده ام که تو باز شوی،ولی از طریق دوستی که فی ما بین ما برقرار است آمده ام تا به تو خبر دهم که خجه چاهی از چاه بیرون آمده و شهر به شهرو دیار به دیاردنبال تو می گردد،تومی خواهی باز شو ومی خواهی بازنشو. این وظیفه ی دوستی و صمیمیّت من بودکه تو را خبردارکردم.

مارکه این خبر را شنید بدون معطلی بازشد وتا چشم او کار می کردپا به فرار گذاشت و چوپان هم با درآمد هنگفتی به منزل خود بازگشت.

روایت شهرکرد،مهر[ماه] 1351[ه ش/شعبان المعظّم 1392ه ق/.سپتامبر1972م].

عزیزامام دوست،پنجاه ودوساله،کشاورز خشکنودهان،فومن.

یدالله نوری سخویدی یزدی، پنجاه ساله،کارمند،سخوید،یزد.

علی اکبر بازوبندی، بیست و هفت ساله مکانیک به روایت سالار کاظم بازوبندی،شصت و پنج ساله کشاورز،بازوبند نیشابور.

صدیقه پورمحی آبادی،بیست و یک ساله،خانه دار،کرمان.

محمّد اسماعیل حیدری،سی و نه ساله،کفّاش،اراک.

حسین رستمی، سی و چهار ساله ،کارمند سامن samen،ملایر.

سیروس صابر، سی و دو ساله،دبیر دبیرستان،بابل.

محمّد علی پور، بیست و دو ساله ،محصّل به روایت از ابراهیم رشنوrasnu،سی ساله کارگر

راه آهن، اندیمشک.

علی رضا علی محمّدی، بیست و شش ساله،دبیر،چناربن رودسر.

سیّدنبی فیروزی، سی و دو ساله کارمند،فیروزادمرد،فسا.

قدم خیر قاسمی، شانزده ساله،محصّل به روایت ازمیرقلی کهزادی،سی ساله،ایذه،بختیاری.

علی رضا محمودی، پانزده ساله ،محصّل،به روایت از حسن مرادی و خان علی علی جانی، سیه

خمام،رشت.

علی مؤمنی، هفتاد و یک ساله،صحّاف،نهاوند.

محمّدعلی نراقی،بیست و دوساله،معلّم به روایت از رمضان نراقی پنجاه وشش ساله، بزّاز، لار فارس،

عبدالرسول نوبخت، پنجاه و شش ساله، گیوه کش،شهر کرد.

سیف الله نوری زاده، شیراز

عبّاس نیکورنگ، سی و هفت ساله ،خیّاط، به روایت از احمددارابی، صدوهشت ساله،سرباز قديم، الشتر، لرستان.

یادداشت

درروایت فاطمه غرغرو در اراک(سلطان آباد)،که در روایت سامن ملایر اسم زن و مرد مشدی حسن و خیچه و در روایت اندیمشک نام آنان ولی و خدیجه است و در روایت کرمان و شهرکرد نام مرد مشخص نیست ولی نام زن به ترتیب خدیجه ته چاهی و خدیجه چاهی است.در روایت بابل نام مرد حسن و اسم زن خدیجه است که حسن به راهنمایی دوستش،خدیجه را به بهانه ی تماشا کردن ماهی های رنگارنگ سر چاهی می برد و او را به چاه می اندازد امّا شب که می شود از تنهایی دلش می گیرد و از کرده ی خود پشیمان می شود، باز به راهنمایی همان دوست به سر چاه می رود که خدیجه را بالا بکشد،ولی اژدهایی بالا می آید و بقیّه ی قضایا... که روال قصّه مانند دیگر روایات است.

یادداشت پژوهش گر بر قصّه ی فاطمه غرغرو:

روایتی از این افسانه در عجایب المخلوقات طوسی ص ۴۸۷ [این چنین]آمده است:

در مثل گویند مردی را زنی بود سلیطه و بدخوی،وی را به صحرا برد و در چاهی افکند و سنگی بر سر آن نهاد. بعد از چهل روز باز آمد تا او به چاه رسید.سرچاه بر گرفت.جنّی از آن برآمد و غریو و فریاد می کرد از دست آن زن و مرد را گوید:

ای ظالم این چنین سلیطه را به جای من آوردی تا عیش من تلخ گردد و می نماید کی زن بدخو بدترازدیو بود.

عجایب المخارقات و غرائب الموجودات،ص ۴۸۷.

در طبقه بندی قصّه های ایرانی عنوان این قصّه زن سلیطه و کد آن ۱۱۶۴۵ می باشد و علاوه بر روایت های انجوی به روایت هایی از کریستن سن، افسانه ایی از فارس، مرتضی هنری، اوسون گون، افسانه های مردم خور، الول ساتن، قّصه های توپز قلی،میرزا افسانه ایی از مرکزایران،بولون،قصّه های عامیانهّ روایتی از خراسان ،پاک روایتی از آذربایجان ،نواک افسانه ایی عربی و اسپیس به قصّه ای کردی اشاره شده است. طبقه بندی قصّه های ایرانی ص ۱۹۶.

این قصّه در تیپ شناسی قصّه های عامیانه ی ملل جزو گروه قصّه های دیو ابله می باشد و عنوان آن در ویراست نخست تیپ شناسی The Evil Woman Thrown in to the Pit است که در تیپ هایA ۱۱۶۴،B ۱۱۶۴ D1164و B۱۸۲۶) انعکاس یافته و در ویراست دوّم به تیپ ۱۱۶۴ محدود شده است و عنوان آن در ویراست دوّم The Devil and the Evil Woman می باشد.

این قصّه از سه ساختار اصلی مجزا تشکیل شده:

۱ .مردی زن شرور چون خروس جنگی خود را به چاله (چاه ،درّه) می اندازد امّا کمی بعد پشیمان می شود دلش می سوزد و می رود او را بیرون بیاورد، امّا به جای زن دیوی(جنی)که در چاه زندگی می کند و نمی تواند زن شرور را تحمّل کند بیرون می آید.

2. یک عروس دیوسیرت (دختری که می خواهد عروسی کند). به وسیله ی نامادری اش در شیشه (جعبه ای) محوس می شود. شکارچی سعی می کند او را نجات دهد.تیپ A۱۱۶۴ ویراست نخست.

3. گروهی از زنان جوان حقّه بازی را دیو(ها) می خواهند آزمایش کنند و با آنان زندگی کنند. در برخی از وارینت ها مردها (دیوها) ترجیح می دهند هر عذابی را تحمّل کنند مگر زندگی با زن بداخلاق.

در برخی از روایت ها دیوی با زن (بیوه زن) شروری ازدواج می کند، امّا از دست او به ستوه می آید و راه نجاتی می جوید از مردی(کشاورز،کارگر کشاورز) کمک می خواهد. در این گونه روایت معمولاً با توافقی بین دیو سپاس گزار و مرد یاری گر قصّه ادامه می یابد. دیو که عادت دارد مردان ثروتمند و شاهزاده خانم ها را به دام اندازد و تسخیر کند، دوبار به پاس یاری، یاری دهنده اش، گروگان هایش را رها می سازد ،امّا بار سوّم امتناع می کند، ام،ا یاری دهنده دیو را تهدید می کند که زن شرورش (نامادری اش) دنبال او می گردد. دیو از ترس زن، گروگانش را آزاد و خود فرار می کند.تیپ D۱۱۶۴۵و D1862 ویرایش نخست.

سرزمین هایی که این قصّه زبان زد مردمش می باشد عبارتند از:

کشورهای اسکاندیناوی (فنلاند،سوئدیان فنلاندی زبان،استونی،لیتوانی،لیتونی،لاپلاند)،اسپانیا،پرتغال،کاتالان ،مجارستان،آلمان،ایتالیا،گرجستان،اسلواکی،صربستان،مقدونیّه،رومانی،بلغارستان،ترکیه،روسیه،اوکراین،عراق،فلسطین،عربستان سعودی،ایران،هندوستان،چین،پاکستان،سریلانکا، امریکایی های اسپانیایی زبان،مکزیک،برزیل،شیلی ،آرژانتین،مصر و اقوام ارمنی یهود وکرد. (The Types International Folk Tales, V.2, p.56)

(1)Ververu :ورّاج و پر حرف .

(2) qasvari :شلوار زنانه که از پارچه نخی سیاه می دوختند و درخانه می پوشیدند و پارچه های آن ها دو نوع بود، یک نوع کلفت تر که می گفتند پاکش بکش و مدر pakes-e bakes va mader و یک نوع دیگر نازک تر که می گفتند پاکش قصواری.

(3) sed:شود.

(4) Hiarkar:عمله.

(5)kun: درمنطقه اصفهان تلفظ کُن این طور است.

(6)nemsed:نمی شود.

(7) kases:کاسه است.

(8) hesht:گذاشت.

(9) tupp-otole:توپ و تشر.

(10): kalanدولت مند، ثروت مند.

(11)kolk :کرک».

نگ به:انجوی شیرازی(نجوا)،ابوالقاسم،گل به صنوبر چه کرد؟،صص65-50،تهران،امیرکبیر،چ هفتم،1396ه ش.

(8) روایت«در دهن داروغه را گذاشت.

چون در نقطه ایی مردم با حکم عامل دیوان یا داروغه موافق نباشند و نخواهند سرپیچی هم بنمایند،به نیّت اقناع و اسکات عامل دیوان یا گزمه ی داروغه، به گونه ایی مضحک ظاهر سازی کنندو این مثل را گویند.

در زمان قدیم در کاشان رسم نبود که زن ها در حمّام لنگ ببندند تا این که یک روز داروغه ی شهر پسرش را داماد می کند و از شهری برایش عروس می آورد. عروس داروغه بعد از چند روز به فکر حمّام رفتن می افتد به کلفتش می گویدکه اسباب حمّام او را حاضر کند و بعد به همراه او به حمّام می رود.سربینه ی حمّام بعد از این که رخت هایش را از تنش در می آورد از میان اسباب هاش لنگ را برمی دارد که ببندد،کلفتش با لهجه ی کاشی به او می گوید:

خانم جو،خانم جو،کاشو،زنا توحمو،لی به خودشون نمی بندن.(1)

عروس خانم می گوید:

من بی لنگ حمّام نمی روم،خجالت می کشم.

کلفت دوباره با همان لهجه ی کاشی می گوید:

خانم جو،کاشو رسم نی زلی به بنده، زنا آدمو توحمو مسغره می کنن.(2)

عروس خانم می گوید:

همین است که گفتم.من بدون لنگ به حمّام نمی آیم.

و لنگ قرمز ستاره نشان نویی را از میان بقچه بیرون می آورد،به کمرش می بندد.کلفت با دیدن لنگ، دودستی لپ های خودش را می گیرد و فشار می دهد و می گوید:

وا! خاک به سرم کنه خانم جو،م که تو حمو نمی آم،شاما خودد برو.(3)

عروس خانم که می بیند بی کلفت به حمّام رفتن خوب نیست،فوری لباس می پوشد و به خانه برمی گردد.وقتی به خانه می رسد داروغه از او می پرسد:

چرا به این زودی آمدید؟.

عروس خانم شرح ماجرا را می گوید.داروغه فکری می کند و می گوید:

فردا برید حمّام و لنگ هم با خودتان ببرید.

کلفت می گوید:

داروغه،داروغه زنا نمی زارن لی به بندیمو.(4)

داروغه می گوید:

حالا می رم دستور می دم به جارچی که در شهر جار بزنه بعد از این هیچ زنی حق نداره بی لنگ به حمّام بره.

به دستور داروغه جارچی در شهر جار می زند:

ایهاالناس بدانید که به حکم داروغه از فردا زن ها باید در حمّام لنگ ببندند.

حکم داروغه توی همه ی شهر می پیچدو زن ها هم با شنیدن حکم داروغه هر کدام لنگی تهیه می کنند و روز بعد به حمّام می روند و لنگ های رنگ و وارنگ خودشان را با عجله به کمرشان می بندند و مشغول شستشو می شوند. داسی(5) حمّام[که] وارد می شود زن ها می بینند که داسی یک تکّه کهنه به اندازه ی یک کف دست و با دو تکّه نخ که از پشت آنها را گره زده به خودش بسته. همه یک دفعه می گویند:

وا! داسی! ئیچی چیه به خودد بسی؟!.(6)

داسی می گوید:

اینم لنگ منه.(7)

زن ها می گویند:

خاک به سر موکنه،ئی لی مایه آبروریزیه.(8)

داسی می گوید:

وا! چه عیبی داره؟ عیبش چی چیه؟.(9)

زن ها می گویند:

داسی لی لی نی که تو بسسی،شاما می خوای در دن داروغه رو بیذاری.(10)

داسی می گوید:

باریک الله خوب فهمیدید و باد جونم در دن داروغه رو گذوش.(11)

نصر الله همایی زاد - هفتاد و سه ساله - تعمیرکار - کاشان

روایت دوّم

روزی بود روزگاری بود داروغه[ایی] در شهری بود و[از] اتفّاق روزگار زنی داشت که از زشتی طعنه به کدو تنبل می زد. زن داروغه به این زشتی خیلی هم حسود بود و هر وقت زن خوشگلی می دید حسودیش گل می کرد،مخصوصاً هروقت حمّام می رفت بیش تر به یاد زشتی خودش و خوشگلی زن های دیگر می افتاد و بیش تر حسودیش می شد و با این که همیشه با غلام و کنیز و هزار جور دنگ و فنگ حمّام می رفت،با وجود این چشمش که به زن های دیگر می افتاد خون خونش را می خورد تا این که یک روز که از حمّام می رود خانه به داروغه می گوید:

تو باید واژ(12) به واژار(13) بکنی که بعد از این هر زنی به حمّام می رود باید لنگ ببندد.

داروغه دستور می دهد و جارچی هم جار می زند و بعد از آن همه با لنگ به حمّام می روند. در قدیم لنگ نمی بستند و از آن روز لنگ باب می شود. روزی از روزها زن بدبختی که از هیچ جا خبر نداشته وارد حمّام می شود و پس از آن که لباس هایش را در می آورد و می خواهد لخت وارد حمّام بشود حمّامی نمی گذارد. هر چه التماس می کند،حمّامی می گوید حکم داروغه است. زن هرچه می گوید:

من غیر از لباس هایم چیزی ندارم.

به خرج حمّامی نمی رود. زن یک دستمال سه گوش پاره پاره داشته که وسطش هم وصله ایی بوده،عاقبت دو پر دستمال را طوری جلوش می بندد که وصله می افتد روی مخرجش، امّا جلوش تا نافش بیرون می ماند و شکل این زن خیلی خنده دار می شود. وقتی وارد حمّام می شود نگاهش به زنی می افتد و می بیند خیلی به او احترام می گذارند. این زن،زن داروغه بوده که از قضا آن روز به حمّام آمده بود و هنگامی که زن می رودکارش را بکند و سر و کلّه اش را بشوید،زن داروغه نگاهش به او می افتد و او را مؤاخذه می کند:

چرا این ریختی وارد حمّام شدی؟این چیست به خودت بستی؟.

زن می گوید:

در دهن داروغه رو(14) بستم.

زن داروغه از این لطیفه خوشش می آید و آن قدر به قیافه ی این زن و حرفی که گفته بود می خندد که به ریسه می افتد و وقتی به خانه بر می گردد به شوهرش می گوید:

واژ به واژار بکن،که بعد از این هرکه هرجور می خواهد به حمّام برود

دی[ماه] 1352[ه ش/ذی الحجه الحرام1393ه ق/دسامبر1973م].

دولت سهراب شهریاری، پنجاه و هشت ساله، خانه دار،کرمان.

یادداشت:

۱. شادروان بانو دولت سهراب شهریاری از همکاران علاقه مند و صمیمی و از هم میهنان زرتشتی ما بود که در[روز دوشنبه] یازدهم فروردین ۱۳۵۴ خورشیدی[ه ش/17/3/1395ه ق/31/3/1975م] درگذشت.نامش جاویدوروانش شاد باد.

۲. آقای عبدالرسول نوبخت همکار دیگر ما از شهر کرد روایتی از همین قصّه را فرستاده اند امّا در آن روایت نام محل مشخصی نیامده ومثل آن هم به این شکل است که می خواهم در دهن کدخدا را ببندم امّا مشهورترین شکل مثل اینست که گویند:

برای بستن دم دهن داروغه همین بس است.

(1)Xanomju Xanomju kasu Tu Hamu Loy Be Xodesu Nemi Banden

خانم جان،خانم جان،کاشان زن ها توی حمّام لنگ به خودشان نمی بندند.

(2) Xanomju Kasu Rasm Ni Za Loy Be Banda Zana Adama Tu Hamu Masqara Mikonan

خانم جان در کاشان رسم نیست زن لنگ ببندد.زن ها آدم را توی حمّام مسخره می کنند.

(3)Va Xak Beseram Kona Xanomju Ma Ke Tu Hamu Nemiam Sama Xoded Boro

وای،خاک برسرم کنند،خانم جان من که توی حمّام نمی آیم،شما خودت برو.

(4)Daruqe Daruqe Zana Nemizaran Loy Be Bandimu

داروغه داروغه زن ها نمی گذارند لنگ ببندیم.

(5)Dassiزن کیسه کش.

(6) Vay Dassi I Ccia Be Xoded Bassi?

وای داسی،این چیست به خودت بسته ایی؟

(7)Inam Long - e Mana

این هم لنگ من است.

(8)XAK Be Sar-e Mu Kona I Loy Maye Aberurizia

خاک بر سرمان کند این لنگ مایه ی آبرو ریزی است.

(9)Vai Ce Aybi Dare? Aybes Ciciai?

وای چه عیبی داره؟ عیبش چیست؟

(19)Dassi I Loy Ni Ke To Bassi Sama Mixay Der- eDan-e Daruqa Ro Beyzari

داسی،این لنگ نیست تو بسته ایی،شما می خواهی در دهن داروغه را بگذاری.

(11)Barikalla Xub Fahmididu Bad Junom Dar-e Dan-e D ARUQA Ro Gozos

بارک الله خوب فهمیدید،باید جانم در دهان داروغه را گذاشت.

(12)صدا.

(13)صدادار،واژ به واژ یعنی جاربه جاچی.

(14) Roرا».

نگ به: انجوی شیرازی(نجوا)،ابوالقاسم،تمثیل ومثل،همان منبع،صص319-316.

(9)دراین جالازم است اززحمات وپی گیری های سرکارخانم سارانوبخت متوّلدچهارشنبه1366/5/28ه ش/1407/12/23ه ق/1987/8/19م،دانش آموخته ی فیزیک،در زمینه ی فراهم آوردن دسترسی نگارنده ی این سطور به اطلاعات لازم جهت تهیه ی شرح احوال روان شاد عبدالرسول نوبخت تقدیر به عمل آورده شود.

ادامه نوشته

مفاخرومشاهیرشهرکرد(دهکرد)(23)

«زندگی نامه ی فرهنگی پژوهش گر«سیّدجوادهاشمی دهکردی».

فرزند:«سیّدعلی(فرزندسیّدیعقوب،فرزندسیّدمهدی)وربابه(فرزندسیّدآقابابا)».

متوّلد:شنبه نهم اسفند ماه 1309 ه ش/ دهم شوال الکرّم 1349 ه ق/بیست وهشتم فوریه 1931م ).

 محل توّلد:دهکرد(شهرکرد).

 وفات:جمعه بیست و ششم اردیبهشت ماه 1382 ه ش/چهاردهم ربیع الاوّل1424 ه ق/شانزدهم می 2003م.

محل دفن:آرامستان«دومعصوم(س)شهرکرد(دهکرد)».

 

 درروزشنبه نهم اسفند سال 1309 ه ش/دهم شوال الکرّم 1349 ه ق/بیست وهشتم فوریه 1931م در«محلّه ی درامام زاده(درب امام زاده)دهکرد(شهرکرد)»درخانه ی«آقا سیّد علی(آ سید علی) دهکردی» که از زمره ی«سادات هاشمی»اهل کسب ودارای دکّانی در«سرای علوی»واقع درجبهه ی شرقی خیابان«ولی عصر(ولی عهدقدیم)»جنوبی درحدّ فاصل«چهار راه بازار»و«میدان امامزاده»بود،فرزند چهارم خانواده قدم به عرصه ی هستی نهاد که به پیروی از«امام نهم شیعیان اثنی عشری، جواد» نام گرفت ودارای چنان شهرتی شد که هنوز هم در میان آشنایان،همکاران فرهنگی و نزدیکانش با عنوان«آقا جواد»شناخته می شود.

وی ازسن پنج تا دوازده سالگی به واسطه ی حضوردرکنارعمّه اش«سیّده آغا بیگم» که به واسطه ی نابینا یی بیش تر اوقاتش را در خانه ی پدری ونزد اعضای خانواده ی برادر خویش می گذرانید،با دنیای شیرین وپر رمز وراز قصّه های کهنی آشنا گشت که این امرموجب شد تا پس ازآن که «سیّدجواد»آموزش های مقدّماتی را نزد پدرخویش«آقا سیّد علی(آ سید علی)»آموخته وبه خصوص از سن هفت سالگی که به«دبستان دولتی دهکرد»که زیر نظر آقایان«صفرعلی جناب نحوی»،«شیخ علی دانش شهرکی»و«سیّدجلال فرزانه دهکردی»ازمعلّمین اواخر دوره ی«قاجاریه»،مدّرسین«مدرسه ی مبارکه ی بختیاری دهکرد»ومعلّمین پیوسته به«دبستان دولتی دهکرد»اداره می گردید،وارد شدالفت بیش تری با کتاب های روایی رایج در میان مردم آن روزگاروشاگردان مکتب خانه ایی–مدرسه ایی مانند«اسکندرنامه»،«هزارویک شب(الف لیل»،«امیرحمزه ی نامدار»،«حسین کرد شبستری»،«فلک نازوخورشید آفرین(سرو وگل)»،«مختارنامه»و«حمله ی حیدری»پیدا نماید.شیوه ایی مستمر که پس ازورود وی به سال اوّل متوسطه تحصیلات در«شهرکرد(دهکرد)»وپس از آن نیز همواره پی گرفته شدوحتّی در تمامی ایّام تدریس وی در دوره های مختلف تحصیلی خود را به نمایش گذارد،زیرا وی به خوبی متوّجه شده بود مخاطبانش مطالب غامض آموزشی وپرورشی را در پوسته ایی ازروایت آمیخته با قصّه های دل چسب بیش ترپذیرا می باشند.

او در سال های 1329 - 1326ه ش/1369 - 1366ه  ق/1950 - 1947م جهت تکمیل آموخته های خویش به همراه برخی دیگرازدوستان اهل فضلش مانندآقای«اسکندر قاسمی دهکردی»که همگی ازپایه گذاران وقوام دهندگان نظام آموزش وپرورش نوین درسطح«چهار محال و بختیاری»محسوب می گردند،وارد«دانش سرای مقدّماتی اصفهان»گردیده وتحت نظارت اساتیدی چون«کتابی»،«موسوی»و«همایی»به فراگیری فنون معلّمی روی آورشده وپس ازاستخدام به عنوان آموزگاردبستان در اوّل مهرماه سال 1329ه ش/ذی الحجة الحرام 1369ه ق/بیست وسوّم سپتامبر1950م با حقوق ماهیانه ی نهصدوشصت ریال،در«اداره ی فرهنگ شهرکرد(آموزش وپرورش)»به مدیریّت روان شاد«حسن دلشاد»که درآن روزگار بخشی از«اداره ی کلّ فرهنگ استان دهم»دربرگیرنده ی مناطق«اصفهان،یزدوچهار محال و بختیاری»به مرکزیّت«اصفهان»محسوب می شد،در«دبستان دخترانه ی پروین»واقع درابتدای«کوچه ی چهار کارخانه(چارکارخونه،کوچه ی 52،کوچه ی شهیدبیژن شاهین فر»،منشعب از«خیابان بازار(پهلوی قدیم وملّت کنونی)»که در گذشته به جای  آن«دبستان جامی»،«دبستان دولتی دهکرد»و«مدرسه ی مبارکه ی بختیاری دهکرد»قرارداشتند مشغول خدمت  گردید اگرچه مدّتی رادر همین سال در حالی که درسن بیست سالگی قرار داشت در کسوت معلّمی،به آموزگاری وکسب تجربه در«دبستان میرزا ابوالفتح دهقان،سامان»پرداخت.

«آقاسیّد جواد»پس از یک سال خدمت در«سامان»به«شهرکرد(دهکرد)»منتقل شده و پس ازمدّتی تدریس ونظامت در آموزشگاه های زادگاه خویش مانند«دبستان پسرانه ی ارژنگ»که ابتدا درخانه ایی ایوانی و استیجاری متعلق به«آقای حاج صفرفتاحیان دهکردی(حج صفرنخودچی بریز[نخودریز])»واقع در«محله ی پشت باروی شهر»معروف به«سولاخی(سوراخ)گنج علی»راه اندازی شده بودمشغول به فعّالیّت گردیده وپس از مدّتی هم زمان با انتقال آن به فضای اختصاصی جدیدمدرسه واقع درمیانه ی«کوچه ی یخچال(شصت وسوّم فعلی)»منشعب از«خیابان سعدی غربی»،مدیریّت«دبستان نوبنیادشهرکرد»راعهده دار شد.

ازآن جایی که «آقا سیّد جواد»همواره خود را وام دار زحمات معلّمین فرهیخته ی گذشته خویش می دانست،به پاس قدرشناسی از زحمات آموزگارارجمند روزگار تحصیل ابتدایی خود«آقای صفرعلی جناب نحوی»که مجتهدی پارسا به شمار می رفت که خدمت به خلق را در جامه ی معلّمی پیشه ی خود ساخته بود،به «اداره ی فرهنگ(آموزش وپرورش چهار محال و بختیاری)» پیشنهاد نمود تا نام «دبستان نو بنیاد»به «دبستان نحوی» تغییر داده شود تا در روزگار حیات آن معلّم نامی،از یک عمر تلاش بی وقفه ی آموزشی وی قدرشناسی به عمل آورده شود،دبستانی پسرانه که تا دهه ی 1360 ه ش/1401ه ق/1981م در تقاطع خیابان های«سعدی و فردوسی»واقع بودوسپس«مدرسه ی راهنمایی تحصیلی دخترانه ی بعثت»جای گزین آن گردیدواز آن هنگام نیز تاسال 1386 ه ش /1428 ه ق /2007م که به طور کامل منحل گردید،به«محلّه ی گودال چشمه»واقع درخیابان «شهیدسیّدعبدالکریم هاشمی نژاد»منتقل شد.

«آقاسیّدجوادهاشمی دهکردی»به واسطه ی آشنایی اش با کاربرد وسایل دیداری وشنیداری کمک آموزشی،در این اوقات علاوه بر اشتغال به امر آموزگاری به عنوان«کارمندسازمان سمعی وبصری اداره ی کلّ آموزش وپرورش چهار محال و بختیاری»نیز مشغول به ارائه ی خدمت بود تا آن که به واسطه ی آشنایی خانوادگی و قرابت های سببی درروزچهارشنبه بیست و سوّم مرداد ماه 1342 ه ش/بیست وچهارم ربیع الاوّل 1383ه ق/چهاردهم اوت 1963م باخانم«سیّده اشرف فرزانه ی دهکردی»،فرزند«سیّد جمال»ازسادات فرهیخته ی«شهرکرد(دهکرد)»که خانواده هایشان از قدیم الایّام ساکنین«محلّه ی در امام زاده(درب امامزاده)»بودند،ازدواج نمودکه حاصل آن دو فرزند دختربه نام های«سیّده هاله» و«سیّده هایده»ودو فرزند پسر به نام های «سیّدروزبه»و«سیّدرضا»می باشدکه تحت توّجه پدر ومادر فرهنگی خویش به نوبه ی خویش ازجمله ی تحصیل کردگان امروزدر رشته های پزشکی ومهندسی و منشا خدمت به هم نوعان خود محسوب می گردند.

وی دراین اوقات به واسطه ی علاقه مندی به بهره مندی ازشیوه های جدید در امر آموزش به خصوص برپایه ی تدارک وسایل دیداری وشنیداری کمک آموزشی،درکنارمعرّفی قصص قدیمی به شاگردان مدرسه وهمکارانش که از گذشته با آنها آشنایی داشت ،ازآنجایی که به هنر نقّاشی نیز علاقه مند بود،به تهیه ی نقّاشی های متناسب با کودکان روی آور گردیدکه همین موضوع موجب گردید وی به انجام تکامل بخشی به تحصیلات خویش در زمینه ی فنون معلّمی روی آور گردد.

 در مهرماه سال1342 ه ش/جمادی الاوّل1383 ه ق/سپتامبر 1963م«سیّدجواد هاشمی دهکردی»دردوره ی کارشناسی رشته ی«آموزش ابتدایی»در«دانش سرای عالی( دانشگاه تربیت معلّم کنونی)تهران»پذیرفته شدکه تا سال 1346 ه ش /1386 ه ق/1967م ایّام حضور وی جهت دریافت مدرک«کارشناسی»درمرکز کشور به طول انجامید.

هم چنین در کنارتحصیل در این رشته،وی توانست در مهرماه سال 1343ه ش/جمادی الاوّل1384ه ق/سپتامبر1964م دوره ی یک ساله ی«تربیت مدیر وراهنمای تعلیماتی آموزش ابتدایی»را در«سازمان تربیت معلّم و تحقیقات تربیتی»در«تهران»به پایان برساندکه دارای تاثیربه سزایی درتعیین خط مشی آتیه ی علمی – آموزشی وی محسوب می گردید.

با این اوصاف،وی درکنارفعّالیّت های آموزشی،با توّجه به ذوق وشوق فطری وعلاقه مندی های فرهنگی وعلمی که داشت در کنار بهره مندی از دروس اساتیدی چون«آقای محمّدجوادمشکور»استاد تاریخ «فرق اسلامی»،تاریخ «زبان‌های سامی»وتاریخ وفرهنگ«ایران»و«خانم توران میرهادی(خمارلو)»استاد ادبیات کودکان، نویسنده و متخصص مسایل آموزش و پرورش و یکی از شخصیّت‌های برجسته ی فرهنگی«ایران»به جمع آوری دقایق  شفاهی زادگاه خویش تشویق گردیده و اوقات فراغت خودرابه تهیه ی یاد داشت های مختلف از دقایق فرهنگی وتاریخ زادگاه خود«شهرکرد»وناحیه ی«چهار محال» که نسبت به آنها اشراف و دل مشغولی داشت بپردازد،که نتیجه ی آن علاوه برفراهم آمدن مواد تحقیقی لازم جهت تهیه ی مقالات متنوع با روی کرد فرهنگ عامّه،مکاتبه با نشریات فرهنگی وعلمی مختلف وشخصیّت های موثر اجتماعی وعلمی آن روزگاربود که از آن جمله می توان به تهیه وارسال مقالاتی در این زمینه به«فصل نامه ی گزارش شورای کتاب کودک»و«خانم توران میرهادی(خمارلو)» اشاره نمود.

ازتابستان سال 1346ه ش/1387ه ق/1967م با پایان یافتن روزگار تحصیلات دانشگاهی،به رغم مهیّا بودن شرایط اقامت در«تهران»برای او وخانواده اش،شوق خدمت به مردم زادگاهش موجب گردیدتاایشان بازگشت به «شهرکرد (دهکرد)»رادرسرلوحه ی امور خویش قرارداده و به عنوان دبیر دروسی مانند«کاربردموادآموزشی»و«روان شناسی»تدریس در«دانش سرای مقدّماتی دخترانه ی شهرکرد»که دوره ایی دوساله را شامل می گردیدوتدریس«ادبیات کودکان»در«تربیت معلّم دختران شهرکرد»که دوره ایی یک ساله را در برمی گرفت،دراین شهرراپیگیری نمایدکه نتیجه ی آن تغییر اساسی در شیوه ی برخورد وی با مقوله ی تربیت کودکان ونوجوانان دانش آموز مدارس از شکل سنتّی به علمی مبتنی بر توّجه به دقایق علمی تربیتی،اهتمام بیش از پیش به بهره مندی از وسایل ومواد کمک آموزشی در تفهیم مقوله های  آموزشی وپرورشی وسرانجام عنایت ویژه به راه اندازی کتاب خانه های آموزشگاهی وغنی سازی «کتاب خانه ی عمومی مولوی(مرکزی)شهرکرد»که از سال 1341ه ش/1381ه ق/1962م بااستفاده ازمنابع برجای مانده از«قرائت خانه های ملّی چالش تر(چال شتر،چالشتر)»و«دهکرد(شهرکرد)»واهدای کتاب های مختلف از سوی افراد حقیقی وحقوقی ازسراسر استان مانند«مینوی روان حاج مهدی خان آزاده ی چالشتری(چال شتری،چالش تری)»ودیگر نواحی کشور و با حسن توّجه«آقای محمّدعلی امامی نائینی»،«معاون وقت آموزش وپرورش چهارمحال و بختیاری»تاسیس شده بود،گردید.

در این اوقات«آقای هاشمی»براساس پیگیری های مجدّانه ی خود باامانت دادن کتاب های اختصاصی کودک ونوجوان در دسترس خویش به مسوولان«آموزش وپرورش»در ابتدا تلاش نمود تا ایشان را با اهمیّت کتاب دردسترس کودکان ونوجوانان خویش آشنا سازدکه نتیجه ی بسیار مناسب آماده شدن زمینه برای حمایت از تاسیس کتابخانه های ویژه ی این کودکان ونوجوانان رادر برداشت.در این بین اگرچه شدّت علاقه مندی فرزندان این مسشوولین به کتاب های مذکور موجب شد تا آنان از بازپس دادن کتاب های مذکور خودداری نمایند و به دلیل عدم وجود مرکزی جهت تهیه و توزیع کتاب مناسب این گروه سنّی درسطح منطقه،پدران خویش را جهت دریافت کتاب های دیگردست به دامان«آقای هاشمی»نمایند،امّا همین موضوع نتیجه ی فوق العاده مثبت دیگری را نیز دربر داشت که مشخص شدن اهمیّت کتاب وکتاب خوانی برای کودکان ونوجوانان جهت خانواده های دست اندرکارنظام تعلیم وتربیت منطقه بود،موضوعی که اوّلین نتیجه ی آن موافقت«آقای عبّاس علی رفیعیان بروجنی،مدیرکلّ وقت»،«آقای محمّدعلی امامی نائینی،معاون وقت آموزش وپرورش چهارمحال و بختیاری»وبرنامه ریزی«روان شادمنصور عقیلی دهکردی،حسابداردانش سرای مقدّماتی دختران شهرکرد»جهت صرفه جویی در بودجه ی سالیانه ی«دانش سرا» واختصاص مبلغ بیست هزار ریال به امر خرید کتاب های گروه سنّی کودک ونوجوان منتشره از سوی ناشرینی مانند«ابن سینا»و«امیرکبیر» در«تهران»بود،تا به این ترتیب اوّلین کتابخانه ی تخصصی معرّف ادبیات کودک ونوجوان با پانصدجلد کتاب درمحلی اختصاصی با ملزومات مختص کتابخانه در«دانش سرای مقدّماتی دختران شهرکرد»راه اندازی وکتاب برای مطالعه و دانش افزایی  دانش آموز معلّمان،آموزگاران آینده ی نقاط مختلف شهری و روستایی«چهار محال و بختیاری»دراختیارایشان قرارداده شود.

دراستمرارهمین موضوع ،هم چنین با رایزنی های انجام شده از سوی ایشان با«آقای احمد حجّت فرماندارکلّ  وقت چهار محال و بختیاری»مبلغ بیست هزار ریال دیگر نیزجهت تهیه ی کتاب های ویژه ی کودکان ونوجوانان جهت استفاده ی علاقه مندان در«کتابخانه ی عمومی مولوی(مرکزی)شهرکرد(دهکرد)»تعیین گردید که موجبات افزایش فوق العاده ی مراجعه ی این گروه سنّی به کتابخانه ی مذکوررا درپی داشت.

ازآنجایی که«آقای هاشمی دهکردی»به عنوان یکی از«راهنمای تعلیماتی معلّمان مدارس شهرستان شهرکرد»نیزمنصوب گردیده بود،وی درکنارانجام وظایف اداری وآموزشی مصوّب خویش در رسیدگی به شیوه ی تدریس همکاران خودوتشریک مساعی دررفع نقایص موجودآموزشی،با عنایت به آن که خودرا موّظف به حفظ وانتقال فرهنگ نیاکان می دانست، توّجه وافری به امرتوسعه ی فرهنگ کتاب خوانی در میان خانواده،مربیّان ودرنهایت کودکان ونوجوانان نمودوبراین اساس درکنارانجام مذاکرات مختلف با مسوولین،فرهنگیان وسایر علاقه مندان،به دلیل عدم وجود سرمایه ی کافی مالی درمدارس«شهرکرد»،زمینه ی مشارکت یکی از همکاران آموزشی خود در خریدوانتقال کتاب های متناسب با کودکان و نوجوانان دبستانی از«تهران»به«شهرکرد»،با هدایت«دکترغلام حسین شکوهی»،حمایت«خانم توران میرهادی(خمارلو)»ویاری رسانی کتاب دار«شورای کتاب کودک کشور»وفروش کتاب ها به کودکان و نوجوانان علاقه مند وخانواده های ایشان وسپس اهدا کتاب های مذکورپس از مطالعه ی ایشان به کتاب خانه های دبستان ها جهت بهره مندی دیگران را فراهم آوردکه این امر،اقبال عمومی از آبان ماه سال تحصیلی 1347ه ش/رجب المرجّب1387ه ق/اکتبر1967م به امر کتاب خوانی در سطح مدارس«شهرستان شهرکرد»راپدیدارساخت تا به این ترتیب بتوان دورنمای آن را این چنین مورد بررسی قرارداد:

-دعوت از همکاران فرهنگی شاغل در مدارس ابتدایی جهت تاسیس کتاب خانه های کودک در دبستان ها.

-معرّفی مفاهیم مربوط به اهمیّت گسترش فرهنگ مطالعه در میان کودکان ونوجوانان،با انجام سخنرانی در جلسات توجیهی «انجمن خانه ومدرسه»،که موجب کاهش عدم توّجه ایشان به مفاهیم فرهنگی و در عین حال جلب حمایت های مالی ایشان در زمینه ی تاسیس کتابخانه های آموزشگاهی در مدارس محل تحصیل فرزندانشان،نصب صندوق های گرد آوری کمک های مالی دانش آموزان جهت خرید کتاب و ملزومات مورد نیاز کتابخانه ها، اهدای کتاب از سوی عموم علاقه مندان فرهنگی،اقشار دیگر اجتماعی ودانش آموزان در مناسبت های ویژه ایی چون«هفته ی کتاب»،«هفته ی کار نیک پیش آهنگی»،«ایّام ثبت نام در مدارس درآغاز سال تحصیلی جدید»و«ایّام دریافت کارنامه ی قبولی در پایان سال تحصیلی»می گردید.براین اساس با توّجه به ویژگی های فرهنگی بومی هر نقطه مانند تکریم مفاهیم اعتقادی ومذهبی درمیان دانش آموزان«دبستان بن» واولیا ایشان با معرّفی کتاب«داستان های قرآن کریم»برای شروع آشنایی ایشان با مقوله های کتاب،کتاب خوانی وکتاب خانه،تلاش می گردید تا رابطه ی مستحکمی در میان اولیا،دانش آموزان و مربیّان ایشان پدیدار گردد.

-تحویل کتاب به معلّمان داوطلب مشارکت در انجام طرح تاسیس کتاب خانه های کودک در دبستان ها،جهت توزیع در میان دانش آموزان علاقه مند ومقایسه ی نتایج کیفی حاصله در میان دانش آموزان بهره مند از کتاب و آنانی که علاقه ایی به شرکت در طرح کتاب خوانی نداشته اند،بر اساس خلاصه نویسی مطالب کتاب از سوی دانش آموز تحویل گیرنده ی کتاب در یک صفحه وبا رعایت اصول املایی وانشایی مدّنظردر کتاب های درسی،که این امرعلاوه بر یاری رسانی به تقویّت مفاهیم آموزشی وپرورشی مروحه در ساعات حضور دانش آموزان در مدارس، به مرور ایّام موجب گردآمدن دفاتر جالب توّجهی از نوشته های دانش آموزان در برخی از آموزشگاه ها نیزگردید.

-ایجادانگیزه درجهت تهیه ی کتاب های جالب توّجه ازسوی کودکان و نوجوانان شاغل به تحصیل در مدارس ابتدایی.

-توزیع کتاب های متناسب با روحیّات کودکان ونوجوانان،در میان اولیای دانش آموزان ضعیف درسی،به منظور متمایل سازی ایشان به امر مطالعه از مسیر توّجه خانواده ها به این امر.

«فرهنگی بازنشسته سرکار خانم«اشرف فرزانه دهکردی»

همسرروان شاد«سیّدجواد هاشمی دهکردی»»

-راه اندازی اوّلین کتاب خانه های آموزشگاهی زیر نظر یکی از معلّمان علاقه مندهر مدرسه،درسطح دبستان ها با توّجه به کمک های اولیا،دانش آموزان وافرادخیّر،ابتدا درکلاس های درس وگرد آوری کتاب های در صندوق های اهدایی وامانی از سوی دانش آموزان وبا تجمیع کتاب های تمامی کلاس های هر واحد آموزشی،تاسیس فضای اختصاصی کتاب خانه ی آموزشگاه،بر اساس سازه های موجود در دسترس درمدارس مانند نصب در،درانتهای راهروها جهت ایجاد یک اتاق جدید،تعمیر وقابل استفاده نمودن اتاق های بدون بهره ی برداری واقع در آموزشگاه ها،قراردادن قفسه های کتابخانه در دفاتر مدارس ونصب قفسه های کتاب به صورت ویترین های شیشه داردرابتدای ورودی راهروهای آموزشگاه هامانند نمونه ی انجام شده در«دبستان پسرانه ی شاپور(سپس نهم آبان و سرانجام بهار آزادی کنونی که بعدها به جای سازه ی قدیمی آن«دبستان دخترانه ی صفرپور»واقع در تقاطع«خیابان های مولوی و دوازدهم محرم(ششم بهمن)»احداث گردید).

-فراهم آمدن شرایط درراستای لزوم جذب وتربیت کتاب داران آموزشگاهی بنابردلایلی چون گردآمدن حجم انبوه کتاب در مدارس وتعدد مراجعات دانش آموزان درفرصت های مختلف جهت امانت کتاب واطلاع رسانی به علاقه مندان در زمینه ی کتاب های جدید منتشره در سطح ملّی.

-ایجاد رغبت در میان صاحبان لوازم التحریر(نوشت ابزار)فروشی های سطح«شهرکرد»مانند«حافظ»که در میان عموم مردم با عنوان کتابفروشی شناخته می شدندجهت اهتمام به عرضه ی کتاب های ویژه ی کودکان ونوجوانان،به خصوص کتاب های اختصاصی منتشره از سوی واحدهای معتبر انتشاراتی مانند«یونیورسال»با بنیان گذاری«آقاى مارویك بوقوسیان»که ناشر کتاب های کمیک استریپ«تن تن ومیلو»در«ایران»بودویاانتشارات«امیرکبیر»ومراکزچاپ ونشرزیرمجموعه ی آن هم چون«پدیده»که در زمینه های ادبی وعلمی با همّت بلند بنیاد گذار آن«عبدالرحیم جعفری»مبتکرانتشارمجموعه ی کتاب های«طلایی»معرّف ادبیات«جهان وایران»و«علم برای کودکان ونوجوانان»درسطح کشورگردیده بود.

سرانجام اگرچه این آموزگارپرجنب وجوش پس ازسی سال خدمت فرهنگی ازاوّل مهرماه 1359ه ش/سیزدهم ذی القعدة الحرام1400 ه ق/بیست وسوّم سپتامبر1980 م ازخدمات رسمی آموزشی بازنشسته گردید،امّا باشوق و ذوقی فراوان که نشان گردور بودن کهولت و افسردگی از وجود معلّمی سرشاراز شادابی چون او،به رغم ناراحتی قلبی اش که گاه خودی می نمایاند، بود،باز هم سرکشی به معلّمین شاغل دوست خویش در آموزشگاه های مختلف،انجام همکاری با تهیه کنندگان«صداوسیما ی جمهوری اسلامی ایران مرکزچهارمحال وبختیاری»درراستای تولید برنامه های پژوهشی با مضامین شناخت فرهنگ مردم «چهارمحال وبختیاری»وبه خصوص«شهرکرد»به عنوان«کارشناس ومحقق برنامه»،همکاری در زمینه های اداری و آموزشی با«دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرکرد»،انجام سخنرانی های مختلف با موضوعات تربیتی و علمی فرهنگی در جلسات گوناگون، شرکت در«اوّلین همایش بین المللی ایران شناسی» با ارائه مقاله ی«افسانه های شهرکرد »درخردادماه سال 1381 ه ش/ 1423ه ق/ 2002م وعضویّت در«هیات امنای بنیادایران شناسی چهارمحال و بختیاری»درهمین سال،را هیچ گاه فراموش ننمودوبه پویایی خویش ادامه داد.

 پویایی که باعث می شودتاهنوزهم بتوان با چشم دل درخیابان های«شهرکرد(دهکرد)»منتهی به تقاطع خیابان های«شهیددکتر محمّد جواد باهنر (آرام قدیم)»و«فردوسی»رکاب زدن های مردی موّقر بر دوچرخه ی قدیمی امّا مرتب خود در فصول گرم و قدم زدن های او را با کلاه و پالتوی بلندش،دراوقات سردسال،درحالی که با هم قطاران ودوستان،با ادب واحترام تمام،بابیانی ریز و تند احوال پرسی می کند،به نظاره نشست.

هنوزنیزمی شود عصرها اورادیدکه به سمت خانه ای قدیمی امّا صفایافته ازدرخت توت پربرگ و بارش،که بنابرسنتّی کهن در میانه ی باغچه ی نقلی حیاط غرس شده،روان است،در حالی که تعارف های گرم به دوستانش برای تشریف فرمایی وقدم رنجه کردن آنان به خانه اش را از یاد نمی برد.

 انگاربازهم می توان،درآخرین روزاسفندماه هرسال او را به نظّاره نشست که اتومبیل«پیکان سبز رنگ مدل 1353 ه ش/ 1394ه ق/1974م»خودرا ازدر بزرگ قهوه ای رنگ خانه اش بیرون می آورد تا به اتفّاق همسرش«اشرف خانم  فرزانه ی دهکردی»که ازهمکاران فرهنگی خوداواست وچه دل پرخونی از دست دفتر و دستک های یک عمریادداشت برداری او دارد،امّا به حرمت «آقایی اش»،سکوت کرده و قرار است سال های سال پس از هجران مرد خانه اش،هم چنان گنجور صدیق آثار شوهرش باشد،خانه را ترک می کنند،تا به خرید های شب«عید نوروز»برسندتا مثل هر سال همه ی برو بچّه های خانواده در کنار هم جمعشان جمع شودو کنارسفره ی هفت سین خانه ی پدری،درهنگام تحویل سال نو،چشم درشعله های پرفروغ لاله های روشن خوش یمنی بدوزند که بنابر سنّت خانوادگی هیچ تحویل سالی،از وقتی این خانه و کاشانه نزج یافته،خاموشی را سراغ نداشته اند،به جزتحویل سال روز پنج شنبه اوّل فروردین ماه سال 1382 ه ش/هفدهم محرم الحرام 1424ه ق/بیست ویکم مارس2003م که خستگی های خانه تکانی ها وخریدهای«عیدانه»موجب شدند تا این لاله ها خاموش بمانند وانگار پیش گوی روایت سفرابدی«آقاجواد»درروزگارکوتاه پیش روبرای همگان باشند.

سال تحویل که پشت سرگذاشته شد،فروردین ماه هم به سرعت گذشت وسرانجام اردیبهشت ماه سال 1382ه ش/صفرالمظفّر1424 ه ق/آوریل2003 م از راه رسید تادربیست وششمین روزش که مصادف با جمعه بود«آقا جواد»که همواره قرارداشت تا دقایقی پس از ظهر را به استراحت بپردازد،در حالی که هنوز اندیشه ی تکامل بخشی به انبوه یادداشت هایش را در دل داشت،سر به بالینی بنهد که خواب کوتاهش را به خواب ابدی پیوند داده و روح جستجوگرش رادر اردیبهشت گذران به سوی پردیس الهی جاودان،رهنمون سازد.

فردای آن روزنیزپیکرش درمیان حزن واندوه دوست دارانش به«آرامستان بهشت دو معصوم (س) شهرکرد»منتقل و به تراب تیره سپرده شد،درحالی که یاد ونامش در دل دوستان ونزدیکانش هم چنان جاویدان باقی مانده است.

حزن درگذشت برای هم قطارانش تا آنجا بود که از سوی«آقای محمّد علی امامی نائینی»شاعر معاصر و فرهنگی بازنشسته که در دهه ی 1340 ه ش /1380 ه ق /1961 م«معاونت اداره ی کلّ آموزش و پرورش استان چهارمحال و بختیاری»رابرعهده داشت،این سوگ نامه به همراه قصیده ی پرگداز ضمیمه اش نگاشته گردد تا مشتی باشدازخروارها اظهاردوستی هایی که مرگ هم جلودارغلیانشان نیست:

«                                                                                                                         

1382/3/3[ه ش]

«حضورحضرت علیّه ی عالیه،سرکار«خانم فرزانه»،همسرگران مایه ی گوهرازدست رفته مان نویسنده ومحقق گرامی مرحوم«آقای سیّد جواد هاشمی»:

باسلام و درود فراوان،فشار اندوه بر دل و جان و چشم و روانم به حدّی است که از ابراز و اظهار آن ناتوانم.

من اکنون سال هاست از«شهرکرد»به دور افتاده ام،امّا تصوّرم این است که درآن شهر و درمیان جمع اهل و فضل و کتاب آنجا، جای خالی شخصیتّی مثل«آقای هاشمی»بسیار خالی و نمایان است و می خواهم بگویم شاید همانندی نباشد.

به هر حال این ضایعه و واقعه ی مصیبت بار را به حضرت علّیه که همسر آن مرحومید ونیز به خودم که خویش را برادر ایشان می دانم،عمیقا تسلیت می گویم.

برای فرزندان عزیز آن مرحوم مغفورنیزجداگانه تسلیت نامه خواهم فرستاد.

با احترام«محمّدعلی امامی نائینی».

ضمنا درخواست دارم،آثار قلمی و تحقیقی ایشان را مراقبت بفرمائید،محفوظ بماند،ان شاالله باید باسعی اعضاء محترم آن خاندان فرهنگی و دانش ور چاپ و منتشر گردد،من نیز در«تهران»دنبال می کنم».

به یاد دوست دیرین و مهرآفرین وهمکاردانش یار پربارمرحوم مغفور«آقای سیّدجواد هاشمی»رحمة الله علیه سروده شد:

           «آن قـــدر در غــم او جوهر جانم خــســته است          

 که زهر فــکر و بیان ذهن و زبانــم بـســته است

 یارهم صــــحبت مارفت چه کـــردیم که دوســت

  رشتـــه ی صحبت دیرینه ی ما بگسسته است

 ما چه کــــردیم که آن یــــــار وفـــــاپیــشه ومهر

  ناگهان عهد وفـــــــاداری ما بشکــــسـته است

  مردتــدقیق و سبــــــــب،صاحب تحــقیق وادب

  که خردگفت،بــــه علم وبه عمل آرســته است

       تا شـــفق درپـــــــــی تحقیق زفـرهنـگ وزفـکر     

  تـا فلق در پـــــی تدوین سـیـر بنشسته است

   من گـــرفتار غــــــم درد فــــــراقـم ازدوســـــــت 

  گــــر چه اوازخم هربـود ونبودی رســـــته است

  رســـــته زین جا و به افلاک شده چـــــرخ زنان

   آری از قیــد زمان هـاومـکان ها جـســته است

  آن که بـــــاصدق و صـفا،رفـت به دیــــــدار خدا

  بـی گمـان نــزد خدا ممتــحن و وارســته است

     ما بمـــاندیم در این مرحله باهر کـــــم وکاست  

   اوزهرکم ببریده است وبه حق پیوسته است».

«معاون پیشین آموزش وپرورش چهارمحال و بختیاری،

  محمّد علی امامی نائینی»

آن چه من می دانم این مرد با فرهنگ طی سالیان،بدون ادعّاو با کوشش فراوان به جمع آوری و تدوین فرهنگ عامّه ی منطقه پرداخته است که امید می رود با پی گیری اعضا مکّرم خانواده ی گرامی و کمک فرهنگ خواهانه سازما ن های محترم استانی ،به طبع و نشر آنها اقدام گردد.ان شاءالله».

از روان شاد«سیّدجوادهاشمی دهکردی»علاوه بر نمونه های شعرونظم برجای مانده که در ادامه با یکی از آنها می توان آشنایی یافت:

«پیام نسیم

بــه نـــــــــوروز نوین ومــــــوسم گل

نــوای خــــــــــــــرّمی ســــردادبلبل

دگـرباره طبــــــــــیعت گــــشت خرّم

به بـرگ گل فــــروبنشـــست شبنم

شــکوفه شاخــــــــــــه ها راداد زیور

 فضـا را کرد عـــــــــطر آگیـن چو عنبر

 درخـتان را قبــــــای ســــــــــبزاوراق

 نکوتر کرداز خــــــــوبان قـــــــــــبچاق

 چـمن بهر عـــــــروسان گــــــلستان

 زمـــــــرّد بافــته فرشی به یک سان

 گـل ســـــــوری به بلبل می کند ناز

 چـمن باچشمه سارانست دم ساز

 نســـــــــــــیم دل نـــــــــواز نوبهاری

 فشــاند عــــــــطرچون مشک تتاری

 پیـــــــــام آرد زنــــــــــــــــوروز نکوفال

 بدان دل،کزغم افسرده ست وبدحال

 دگر اجــــــلال سرما رفت در خــــواب

  هــمی شدنقشه هایش نقش برآب

 شمارا مژده یــــــــــاران رفت دی ماه

 پرستو قاصدشـــــــــادیســـــت درراه

 ســــــزدرفتن به بـــــاغ و راغ و صحرا

  کـه چون بت خانه ی چین است زیبا

  هـزار از بـــهرگل بســــــرود این سان

   برآیـــــد آرزوهـــــادر بــــــــــهاران».(1)

آثارنوشتاری متعددی درزمینه های اصول تعلیم و تربیت و نیز تاریخ وفرهنگ«چهارمحال و بختیاری»وزادگاهش«دهکرد(شهرکرد)»به صورت کتاب ومقاله نیز از این پژوهنده ی بهشتی جایگاه بر جای مانده است که عناوین آنها عبارتنداز :

- آثار چاپ شده:

کتاب ها:

1-ی‍ادی‌ازگ‍ذش‍ت‍ه‌،مجموعه ی خاطرات دکتررح‍ی‍م‌ رئ‍ی‍س‍ی‌ده‍ک‍ردی‌،گردآورنده سیّدجوادهاشمی دهکردی،ت‍ه‍ران‌،آئ‍ی‍ن‍ه‌ی ن‍ور‏‫،۱۳۷۲ه ش.(چاپی).

مشاهیرمذهبی استان چهارمحال وبختیاری،شهرکرد،معاونت سیاسی وامنیتی استانداری چهارمحال وبختیاری،به سفارش دفتر امور اجتماعی و انتخابات،به همراه اسفندیار آهنجیده،1377ه ش.(چاپی).

2-شمع اهل راز،زندگی نامه ی حضرت آیت الله سیّد ابوالقاسم نجفی دهکردی،شهرکرد،اداره ی کلّ فرهنگ وارشاد اسلامی چهارمحال و بختیاری،1379ه ش.(چاپی).  

3-ت‍ل‍خ‌ و ش‍ی‍ری‍ن‌،م‍ج‍م‍وع‍ه‌ ی خ‍اطرات‌ دک‍ت‍ررح‍ی‍م‌ رئ‍ی‍س‍ی دهکردی‌،گردآورنده سیّدج‍وادهاشمی دهکردی،فرخ شهر،جهان بین،1383ه ش.(چاپی).

مقالات:

1-چگونه درشهرستان شهرکردکتابخانه های کودک را تشکیل دادم،فصل نامه ی گزارش شورای کتاب کودک،1349ه ش،نیزجعفرنژاد،آتش،سی ونه مقاله درباره ی ادبیات کودکان،صص177 – 172،تهران،آتیه وشورای کتاب کودک،1363ه ش.(چاپی).

2-فرهنگ مردم وافسانه هاي شهركرد،استفاده از منابع ادب عوام(فولکلوروفرهنگ مردم)برای چاپ کتاب کودکان،مقالات نخستین همایش ملّی ایران شناسی،ج دوّم مردم شناسی،صص470 – 449،تهران،بنیاد ایران شناسی،1383ه ش.

3-ساختارافسانه هاي شهركرد،مجموعه مقالات نخستین همایش ملّی ایران شناسی،ج دوّم مردم شناسی،صص554 – 471،تهران،بنیاد ایران شناسی،1383ه ش.(چاپی).

4-تاریخ فراموش شده سیصدوپنجاه سال زندگی ارامنه ی چهارمحال،مجموعه مقالات دومیّن همایش ملّی ایران شناسی، فروردین 1382ه ش.

4-چرابایدچغندر قند بکاریم،روزنامه ی کیهان.(چاپی).

5-شهرمن شهرکرد،روزنامه ی کیهان.(چاپی).

6-چرا باید کودکان را به خواندن کتاب عادت داد،مجله ی سفیر.(چاپی).

7-وجه تسمیه شهرکرد،مجله ی پیام مهندسین.(چاپی).

8-طلایه داران تعلیم و تربیت،نشریه ی جلوه ی فرهنگ.(چاپی).

- آثار چاپ نشده:

1-ضرب المثل های دهکردی.(خطی).

2-معمّاها و چیستان ها.(خطی).

3-بازی های بومی و محلّی دهکردی.(خطی) .

4-دوبیتی های محّلی چهارمحالی.(خطی).

5-لالایی های مادران دهکردی.( خطی).

6-نگاهی به آداب و رسوم سنتّی مردم دهکرد.(خطی ).

7-معرّفی اجمالی صنایع دستی وهنرهای سنتّی مردم دهکرد.(خطی).

8-تاریخ تعلیم و تربیت،مکتب خانه های دهکرد و مدارس قدیم شهرکرد.(خطی).

9-داستان باغ شهیداحمد.(خطی).

10-داستان کیومرث شجاع.(خطی).

11-داستان غاری در گردنه.(خطی).(2)

تالیف،نگارش وتنظیم:

«بابک زمانی پور»

«شهرکرد»،آذرماه 1392ه ش».

پی نوشت ها:

(1)نگ به:شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج سوّم،صص661-658،فرخ شهر،جهان بین،1385ه ش.

(2)نگارنده ی این سطوردراین جا لازم می دانداز بذل عنایات وتلاش های سرکارخانم سیّده اشرف فرزانه ی دهکردی همسر،آقای سیّد روزبه هاشمی دهکردی وسیّد رضا هاشمی دهکردی فرزندان مینوی روان سیّد جواد هاشمی دهکردی،سرکارخانم زهره گلزاردهنوی محقق وفاضل ارجمندوآقای محمّدعلی امامی نائینی فرهنگی وادیب بازنشسته که در زمینه ی دسترسی نگارنده ی این سطور به اطلاعات مربوط به زندگی آن فقید سعید از بذل یاری های صادقانه ی خویش دریغ نفرمودند تقدیر به عمل آورد.

ادامه نوشته

شهرکرد(دهکرد)درادب پارسی(6)

«در دل يـــــــــــــــــك نقشه ی جغرافيا

پونزي يك شـــــــــــــــــــهر را از ياد بُرد

زيرآن پونــــــــــــــــز به غربت مانده بود

نام آنجـــــــــــــــا هست شهر شهركرد

زاده ی آن بــــــوم و بر هســـــــتم بلي

زادگــــــــــــاه كهنه مــــــــــــــردانِ دلير

عدّه‌اي زانـــها به خــــــــاك آســـــوده و

عدّه‌اي ديـــــــــــگر خموش و سرد و پير

 مردمانـــــي صـــاف و صادق هم چو آب

 در تعصّــــــــــب بي‌مـــــــــــثال و پر غرور

خودپـــــــسندي نيــست در مابـينشان

  عكـــــــــــسِ آن بـــر هر غريب از راهِ دور

   شـــهر محرومــــــي است ليكن با صفا

   آســــــــــــــمانش پر كــــــــبوتر بي‌غبار

   بام ايرانســــــــــت نام ديــــــــــــــگرش

   پُر رصد از انـــــــــــجم دنبـــــــــــــاله‌دار

   در دلـم دارم هــــــــــواي آن ديـــــــــــار

  كوچه‌هاي ســــرد و يخبنــدانيـــــــــش

  عشـــــــــــق‌هاي پـــاك پيچيـده به برف

   ازگودال چــــشمه تا اســــــــــتانداريش

 مولوي،سعدي،اميــــــــــــــــــن آزاد هم

  ورزش و كاشاني و دانــــــــــــش ســــرا

   بوعلي ســـــــــينا و تخـــــتي،فـردوسي

   هفده شـــــــــهريور و مـــــــــــلّت جـــدا

    حافـــــــــــــــــظ و آرام تا ســرچشــمه‌ها

    مـــــيرآباد و معلّم چـــــــــــــــــــــــارمحال

     يادِ آن خــــــــــــــواجه نصيــــــر و لك‌لكش

    دره ميتـــــــــي بابيله دو تـــــو و ترمينال

     از شــــمال و از جنـــــوب و شرق و غرب

     گشته زنــــــــــــــــداني مـــــــيان كوه‌ها

     پُر زچشــــــــــــمه دور و اطــــرافش ولي

     دور مانده بي‌نــــــــــــــــــــــوا از رودهـــا

     اي خوشا دوران پـــــــــــــــــاك بچّــــگي

     كز در و ديـــــــــــــــــــوار شهـــــر آموختم

     رسم يـــــــــــــــــاري و رفاقت ســـــادگي

    زان ديــــــــــــــــار سرد بر جــــان دوختم

      هر كجـــــا هستي تو خوش باشي ولي

      ياد مـــــــــــــــــــا را از دلــــت بيرون مكن

      هم وطــــــن مــــــــــــن دوستت دارم بيا

      زادگـــــــاه مـــــــــــــــــــادري آبــــاد كن».

شعراز:«بابک ترابیان دهکردی».

ادامه نوشته

مفاخرومشاهیرشهرکرد(دهکرد)(15)

««استاد عبّاس علی حکیم آذرچالشتری(چال شتری،چالش تری)»

فرهنگی،خوش نويس،نقّاش،حكّاك،شاعروادیب

فرزند:«برات علي حكيم آذر چالشتري وجهان سلطان حكيم آذر چالشتري».

متوّلد:دوشنبه10/ 10/ 1279ه ش/9/ 9/ 1318ه ق/31/ 12/ 1900م.

متوّفی:سه شنبه12/ 9/ 1336ه ش/10/ 5/ 1377ه ق/3/12/1957م.

مزار:حاشيه ي شمال غربــي«آرامستان قدیمی شهركرد(دهكرد)،

(بوستان ملّت امروزين،واقع در بوستان بانوان کنونی)،

دامنه ي كوه گل سرخ(نورشهدا)».

 

تهیه گردآوری وتنظیم:

«بابک زمانی پور»،

شهرکرداسفندماه1394ه ش».

ادامه نوشته

مفاخرومشاهیرچالشتر(چال شتر،چالش تر)(1)

««علّامه حاج مهدی خان آزاده ی چالشتری»

شاعر،ادیب و نیک اندیش،عالم مذهبی،ادیب فرهیخته،

شاعر،سفرنامه نویس،

ازبنیان گذاران دوّمین قرائت خانه ی ملّی درسطح

«چهارمحال وبختیاری»در«چالشتر(چال شتر،چالش تر)».

فرزند:«عزیزالله خان سرهنگ(طغرل)».

متوّلد:یک شنبه 3/ 2/ 1272ه ش/6/ 10/ 1310ه ق/23/ 4/ 1893م.

متوّفی:جمعه26/ 11/ 1358ه ش/28/ 3/ 1400ه ق/15 /2/ 1980م.

مزار:«آرامستان چالشتر»واقع در اشکفتک»

تهیه گردآوری وتنظیم:

«بابک زمانی پور»،

شهرکرداسفندماه1394ه ش»».

ادامه نوشته

مفاخرومشاهیرشهرکرد(دهکرد)(1)

«آقا شيخ محمّد حسين(موذن)روشن دل دهكردي،ذاكر،روشن دل»

خطيب،اديب،شاعروموذن زنده دل«مسجداتابکان(بازار،امام صادق [ع])وبقعه ی امامزادگان حلیمه وحکیمه خاتون(س)شهرکرد(دهکرد)».

متولّد:سه شنبه 10/10/ 1280 ه ش/ 20/ 9/ 1319ه ق /31/ 12/ 1901م.

متوّفی:سحرگاه دوشنبه 21/ 12/ 1349 ه ش/ 10/ 1/ 1391 ه ق/8/ 1/ 1971م.

مزار:ضلع شمالی«بوستان بانوان»،«بوستان ملّت شهرکرد(دهکرد)»».

ادامه نوشته

فرهنگ عامّه ی دهکرد(شهرکرد)(4)

«به نام خداوند زیبایی ها

به ياد واحترام پدربزرگم و زادگاهم

«فردا عيد بود و امروز پشت ِ برف بود.

«دیروز برف آمده بود و امروزسرمای پشتِ برف بودوسوز بدی داشت.هنوزهوا تاریک نشده بود،امّا سایه ی گرگ و میش از دور پیدا بود.شال و کلاه کرده بادست هایی درجیب،چراغ مرکبی،را زیر بغل زده و به سمت امامزاده در حرکت بودم.

سرما گام هایم را تند تر کرده بود و بخار دهانم در هوا تنوره می کشید.برای رسیدن به امامزاده باید از خیابان بازارمی گذشتم . بازارهم پر بود از حال و هوای غروب شبِ عید.

شلوغی ایی دل نشین و پر طراوت .

 بازار،خیابان اصلی شهر بود و درست وسط شهرکرد.حالا در کنار تمام خانواده هایی که انگار همه عجله هم دارند،بچّه هاي دیگری را هم می شد دید که به سمت امامزاده در حرکت بودند.

رسم قديمي و بسیار زیبایی بود که هر خانواده در شب عید،چراغی را به امامزاده می برد ومرد مقدّس و معنوی ایی که آنجا بود ، آن چراغ را روشن می کرد و برای صاحب چراغ و خانواده اش دعا می خواند،چراغ روشن و متبرّك را به خانه می بردند و تا مدّت ها خاموشش نمی کردند،یا بهتر بگویم،نمی گذاشتند خاموش شود.

پدر بزرگ،خانه اش نزدیک امامزاده بود،برای من و بسیاری دیگر از کودکان و خانواده های شهرکردی،شاید مقّدس تر از پدر بزرگم«شيخ حسين روشن دل(‌موذن دهكردي)»مردی برای روشن کردن چراغ تحویل سال وجود نداشت .

به امامزاده رسیدم،سری چرخاندم و پدر بزرگ را ندیدم .هنوز نیامده بود،داخل امامزاده،متوّلی نشسته بود.دعا می خواند و چراغ ها را برای مردم روشن می کرد.امّا من آمده بودم تا پدر بزرگ چراغ را برایم روشن کند.مادر گفته بود:

«- فقط آقاجون».

مثل هرسال.

از امامزاده بیرون آمدم و مقابل کوچه ایی ایستادم که به خانه ی پدر بزرگ می رسید. تصمیم گرفتم به خانه اش بروم تا همان جا چراغ را برایم روشن کند،امّا با خودم گفتم:

«- حتما دلیلی دارد که گفته اند توی امامزاده.پس باید منتظر بمانم تا بیاید».

هوا کمی تاریک شده بود که ه مزمان با بلند شدن صدای مقدّمات اذان از بلند گوی مسجدروبه روی امامزاده،سایه ی پدر بزرگ هم ازانتهای کوچه پیدا شد.پیرمردی آرام و با وقار در حالی که پسرکی نوجوان دستش راگرفته بود،ازدورعصازنان می آمد.

ذوق آمدن پدربزرگ،سرمای شدید را از یادم برد،دست هایم را از جیب بیرون آوردم و به سمتش شروع به دویدن کردم،چند قدم مانده به پدربزرگ بود که گفتم:

«- سلام آقاجون».

 وآقاجون که سال ها بود از دیدن جهان و زیبایی ها وزشتی هایش چشم بسته بود وروشن دل،بلافاصله مرا به نام کوچكم صدا زد.جواب سلامم راگفت.مرا در آغوش گرفت.مثل هميشه پيشاني ام را بوسيد ونوازشم کرد.

با هم به امامزاده رفتیم ،تا اوچراغ عيد خانه ی ما وخانواده ام را به زينتِ شعرودعا روشن کند.

اینک و امروز،من،مردی درآستانه ی میان سالی،هنوزوهنوز،گاه و بی گاه،می اندیشم،اگر نوروبرکتی درزندگی ِ من و خانواده ام هست،از وجودهمان پیرمردمهربان وبزرگ است.

در محله های قدیمی شه کوچک زادگاهم که البته این روزها به سرعت رشد و گسترش پيدا می کند،اگر کمی به سکوتش گوش بسپاریم،هنوزطنین گام ها وعصای«شیخ حسین»را می شنویم که سنگ فرش کوچه ها را متبرّک می کند .

مردی مقدّس و بزرگ که نامش هنوزوهنوز، ورد زبان تمام پدربزرگ ها ومادربزرگ هایی ست که او را دیده بودند و دل به کلام و نوایش داده بودند.مردی که  انگارصوت دل نشین ِ ذکروسرود وسروده هایش هنوزوهنوز برکت بخش روح جاری ِ  زندگی در این شهر کوچک است .

هنوزوهنوز برای من،زیباترین و دوست داشتني ترین حرف ها،خاطراتی است که مادرم با وضوح تمام از پدرش وپدربزرگم، برایم تعریف می کرد.از مهربانی ها وصفای باطنی و وجودی اش که شاید هر کدام را با ولع و اشتیاق صدها بار شنیده باشم .

«شیخ حسین»،آن قدرمقدّس و مقرّب بودکه درست در روز«عاشورا»،به دیدار حق و صاحب نامش رفت.

اتفّاقی که کوچک و بی اهمیتّ نیست.

تا یادمان بیاورد،درجهان اين روزها،جهان آهن و آتش،جهان امواج و تراشه ها و دیجیتال،بی تردید به یمنِ نام و حضور معنوی کسانی چون «شیخ حسین روشن دل(موذن دهكردي )»است که هنوزكمي فضا برای زیستن انسان و جاری بودن مفهوم و معنای انسانیّت را مي توان احساس كرد».

«علی دهکردی،

تهران،روزهاي آخراسفند 1393ه ش».

گردآوری،تنظیم و ویرایش:

«بابک زمانی پور»،

«شهرکرد»،مهرماه 1394ه ش».

ادامه نوشته

فرهنگ ادبای«دهکرد(شهرکرد)»(4) م - ی

نام خانوادگی(شهرت):محمّدیان دهکردی.

نام:حسن.

تخلّص:تندردهکردی.

نام پدر:محمّد.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:دوشنبه4/ 8/ 1326ه ش/12/12/ 1366ه ق/27/ 10/ 1947م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:کارمند بازنشسته ی استانداری چهارمحال وبختیاری.

مدرک تحصیلی:دیپلم ادبی.

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص240 - 239 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):مجنون دهکردی.

نام:کربلایی گل محمّد.

تخلّص:مجنون.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:..ه ش/1240ه ق/...م.

تاریخ فوت :..ه ش/1280ه ق/...م

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال وبختیاری،صص75 – 74،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،ص1025،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):مدّاح دهکردی.

نام:عبدالحسین. 

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:...ه ش/1240ه ق/....م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،ص74،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،ص1024،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):مذّنب دهکردی.

نام:نصرالله.

تخلّص:مذّنب دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:..ه ش/1235ه ق/...م.

تاریخ فوت :..ه ش/1284ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص74 – 73،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص1023- 1022،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):مشرّف الملک دهکردی.

نام:اسفندیار.

تخلّص:مشرّف دهکردی.

نام پدر:مسعود(میرزا آقا مشرّف الملک دهکردی).

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:.../10/ 1313ه ش/...ه ق/....م .

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهارمحال وبختیاری،صص99 – 98،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص  1036-  1034،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):مشرّف الملک دهکردی.

نام:مریم.

تخلّص:مریم دهکردی.

نام پدر:اسفندیارمشرّف الملک دهکردی.

محل تولّد:تهران.

تاریخ تولّد:.../.../1342ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:استادیارزبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی تهران.

مدارک تحصیلی :

کارشناسی مترجمي زبان آلماني از دانشگاه آزاد تهران مركزي درسال 1371ه ش.

کارشناسی ارشد زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه آزاد اسلامي تهران مركزي درسال 1373ه ش.

دکتری زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه علّامه طباطبايي تهران در سال 1379ه ش.

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

*مقاله ی نقد شعر آدونیس،مجله ی آدینه،سال 1366ه ش.

*مقاله ی نقد ادبی امرو،ترک سنت؟(اثر رولاند هپبورن،ترجمه از انگلیسی)مجله ی چیستا،سال نهم،شش 9و10، تیرماه 1371ه ش.

*مقاله ی حیران درسایه،معرفی و بررسی شعرحیران دنبلی شاعره ی عصر قاجار،مجله ی کلک،ش 53،بهار 1373ه ش.

*مقاله ی موش ها شب ها می خوابند(ولفگانگ بورشرت؛ ترجمه ازآلمانی) مجله ی دنیای سخن،ش 53 سال 1373ه ش.

*مقاله ی مرغان غم شادتحلیلی نمادشناختی از شعر نیما یوشیج،مجله ی دنیای سخن، ش 70، سال 1373ه ش.

*مقاله ی مسافران آیینه،فصل نامه ی هستی، سال دوّم 1373ه ش.

*مقاله ی نامه های لئو تولستوی به آنتوان چخوف، فصل نامه ی هستی، بهار 1374ه ش.

 نظر آنتوان چخوف درباره ی ماکسیم گورکی، فصل نامه ی هستی، تابستان 1374ه ش.

*مقاله ی نقد ترجمه ی اسرارالتوحید به قلم جان اوکین،مجله ی کلک،ش 54،آبان 1374ه ش.

*مقاله ی بحثی در حکمة الاشراق(اثر برند رادتکه،ترجمه از آلمانی) مجله  ی معارف،سال دوازدهم،شش 1و2 آبان 1374ه ش.

*مقاله ی محمّد فضولی، شاعر عصر صفوی، فصل نامه ی هستی، زمستان 1374ه ش.

*مقاله ی نقد شعر امروز آمریکا با معرفی چند نمونه، ماهنامه ی آدینه، ش 105، 1375ه ش.

*مقاله ی نقد شعرشفیعی کدکنی، مجله ی دنیای سخن ، ش 71، 1375ه ش.

*مقاله ی بحران در نقد شعر معاصر، روزنامه ی همشهری، 2 مهرماه 1380ه ش.

*مقاله ی سنگ پایه ی هرمنوتیک اسلامی،روزنامه ی ایران ،18 و 20 دی ماه 1380ه ش.

*مقاله ی نقد کتاب نقد صوفیان اثر محمّد کاظم یوسف پور، روزنامه ی همشهری، 7 بهمن ماه 1380ه ش.

*مقاله ی مشرق آفتاب عقل ، مجله ی پژوهش نامه ی  ادبیات شهید بهشتی، 1380ه ش.

*زندگی و شعر محمّد فضولی،شاعر عصر صفوی،تهران،روزنه 1380ه ش.

*ساحل های شناور(مجموعه ی شعر) ،تهران، روزنه 1380ه ش.

*مقاله ی نقد کتاب درسایه ی آفتاب، روزنامه ی ایران،اسفندماه 1380ه ش.

*مقاله ی نقد کتاب تک درخت یادواره ی اسلامی ندوشن، روزنامه ی اطلاعات،16 اسفندماه 1380ه ش.

مشاوره ی پایان نامه ی  کارشناسی ارشدسیر آفاق و انفس در مثنوی،دانشجو... خادم الفقرا، تاریخ دفاع... 1380 ه ش.

برنده ی جایزه ی بهترین پایان‏ نامه ی دکتری در پژوهش های  برتر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1380ه ش.

سخنرانی به مناسبت بزرگ داشت مولوی، دانشگاه یزد1381ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد لحن و گفتگو در آثار غلام حسین ساعدی،دانشجوعلی رضا بافرانی عرب، تاریخ دفاع 1381 ه ش.

مشاوره ی پایان نامه ی کارشناسی ارشدضرب المثل های ایلامیان، دانشجو ...سهراب نژاد، تاریخ دفاع 1381 ه ش.

سخنرانی در کنگره ی بزرگ داشت حسین پژمان بختیاری، اداره ی کلّ فرهنگ و ارشاد اسلامی چهار محال و بختیاری - شهرکرد1382ه ش.

*مرغ بهشتی،تهران، ثالث 1382 ه ش،( چ دوّم 1386ه ش).

*بلور طربناک(مجموعه ی شعر) انتشارات نیلوفر 1382ه ش.

*بهاء ولد (ترجمه از آلمانی )تهران، مرکز نشر دانشگاهی ،1382ه ش.

*صخره ی برایتون(ترجمه از انگلیسی)تهران، ثالث، 1382ه ش.

*مقاله ی معرّفی فریتس مایر و آثار او، روزنامه ی همشهری،9 بهمن ماه 1382ه ش.

*مقاله ی چنگ و آینه در زبان مولوی، مجله ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلّم تهران، سال 12، شش 45-46 ،1383ه ش.

*نقد کتاب شعر اوکتاویوپاز، خانه ی کتاب تهران، 1383ه ش.

*نقد کتاب بهاء ولد، خانه ی کتاب تهران، 1383ه ش

*مقاله ی نقد کتاب های درسی درس فارسی، پژوهش نامه ی ادبیات کودک و نوجوان آموزش و پرورش، سال دهم،ش ی37،تابستان1383 ه ش.

مشاوره ی پایان نامه ی  کارشناسی ارشدبررسی احوال و آثار عمّان سامانی، دانشجو...شوشتری زاده، تاریخ دفاع ...1383 ه ش.

سخنرانی به مناسبت روز حافظ، دانشگاه شهید بهشتی تهران،1383ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد بررسی سبک اخوان ثالث بر محور موسیقی شعر، دانشجوحسن پیچا، تاریخ دفاع ...1383 ه ش.

برنده ی جایزه ی تقدیر از کتاب بهاء‏ولد در مراسم کتاب سال ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی1383ه ش.

مشاوره ی پایان نامه ی  کارشناسی ارشدعناصر داستان در آثار سیمین دانشور، دانشجو... موذنی ، تاریخ دفاع  ......ه ش.

*مقاله ی مهستی گنجوی، نامه ی فرهنگستان، مجله ی فرهنگستان زبان و ادب فارسی ، سال 7، ش اوّل، 1384ه ش.

*مقاله ی موسیقی و تخیل در شعرحسین  پژمان بختیاری، نشریه ی پژوهش زبان فارسی جهاد دانشگاهی، دوره ی جدید، ش4، 1384ه ش.

*مقاله ی حجاب در عرفان مولوی، با همکاری دکترحسن حیدرزاده، مجله ی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال 47، ش193، 1384 ه ش

*نشانه شناسی تفسیر عرفانی ،تهران ثالث ،1384ه ش.

*مقاله ی انس،دانشنامه ی زبان فارسی،ج اوّل 1384ه ش.

*مقاله ی نقد کتاب کیمیا خاتون، خانه ی کتاب تهران، 1384ه ش.

*سخنرانی به مناسبت روز مولوی، شهر کتاب تهران1384ه ش.

*سخنرانی در کنگره ی بزرگ داشت  سنایی غزنوی، دانشگاه تربیت معّلم تهران،1384ه ش

*سخنرانی به مناسبت بزرگ داشت مولوی، دانشگاه صنعتی اصفهان،1384 ه ش.

مشاوره ی پایان نامه ی  کارشناسی ارشدعلم النفس از دیدگاه عین القضات، دانشجو... غفوری، تاریخ دفاع ...1384 ه ش.

مشاوره ی پایان نامه  ی کارشناسی ارشدمبانی اندیشه و جلوه های تصویر در شعر شفیعی کدکنی دانشجو...فلاح زاده، تاریخ دفاع... 1384 ه ش.

مشاوره ی پایان نامه  ی کارشناسی ارشدهنجارگریزی گویشی در غزلیات شمس، دانشجو...چنور برهانی تاریخ دفاع... 1384 ه ش.

مشاوره ی پایان نامه  ی کارشناسی ارشدطنز در مثنویهای عطار، دانشجوعلی اکبر محمّد زاده، تاریخ دفاع... 1384 ه ش.

مشاوره ی پایان نامه  ی کارشناسی ارشدبررسی بوستان سعدی از منظر علم معانی، دانشجو... اسدی ،تاریخ  دفاع... 1384ه ش.

مشاوره ی پایان نامه ی دکتری تشبیه در شعر معاصر، دانشجو رضایی جمکرانی، تربیت مدرس، تاریخ دفاع... 1384ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد انعکاس معارف بهاء ولد در مثنوی مولوی، دانشجو حسن حیدرزاده تاریخ دفاع...1384 ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد مقایسه ی نمادهای دیداری و شنیداری در غزلیات شمس و سه شاعر رمانتیک انگلستان، دانشجو محسن مشایخی، تاریخ دفاع... 1384 ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد بررسی غزل های حسین منزوی، دانشجو...، تاریخ دفاع... 1384 ه ش.

*مقاله ی تفسیر لااله الالله در حدیقه یسنایی غزنوی، کتاب شوریده ایی در غزنه ، تهران، علمی 1385ه ش.

*مقاله ی شالوده شکنی منطق وحشت در آثار عطار، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، 1385ه ش.

*مقاله ی نجم الدین کبری ، کتاب آشنایان ره عشق،تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1385ه ش

*مقاله ی جنید بغدادی ، کتاب آشنایان ره عشق،تهران، مرکز نشر دانشگاهی ، 1385ه ش.

*نقد مجموعه آثار عرفانی با نام  پیران خراسان ، شهر کتاب تهران ، 1385ه ش.

*نقد کتاب مکتب های ادبی، دانشگاه شهید بهشتی تهران ، 1385ه ش.

مشاوره ی پایان نامه ی دکتری بوطیقای قصه در غزلیات شمس، دانشجو علی گراوند، تاریخ دفاع ...1385 ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد بررسی علم معانی در گلستان سعدی ، دانشجو فاطمه صالحی،تاریخ دفاع ... 1385ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد تأویل آیات قرآن در معارف بهاء ولد دانشجومهین هارونی ، تاریخ دفاع ...1385 ه ش.

*شیوه نامه ی نقد ادبی ،تهران، علمی 1385 ه ش(چاپ دوّم 1387ه ش.

*مقاله ی هنجارگریزی اجتماعی در آثار صوفیه، مجله ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلّم تهران، شش53 - 52، 1385 ه ش.

*مقاله ی نظم و ساختار در نظریه ی بلاغت عبدالقاهر جرجانی ، مجله ی دانشگاه شهید بهشتی ،1386ه ش.

*مقاله ی سیر العباد سنایی و کمدی الهی دانته، مجله ی علمی پژوهشی دانشگاه قم،سال اوّل شماره سوّم، بهار 1386ه ش.

*میراث مولوی (ترجمه از انگلیسی)تهران، علمی،(چ اوّل و دوّم) 1386 ه ش،(چ سوّم 1387ه ش.)

سخنرانی به مناسبت بزرگ داشت مولوی، دانشگاه علوم پزشکی تهران1386 ه ش.

سخنرانی در بزرگ داشت شهریار، دانشگاه قم1386ه ش.

سخنرانی در کنگره ی مولانا و جهان معاصر،دانشگاه شهید بهشتی تهران1386ه ش.

سخنرانی در کنگره ی مولانا، دانشگاه فردوسی مشهد1386ه ش.

*مقاله ی بهاء ولد، دانش نامه ی زبان فارسی، ج دوّم، 1386ه ش

*مقاله ی جنید ، دانش نامه ی زبان فارسی، ج دوّم ،1386ه ش

*مقاله ی شگردهای مولوی در قصّه پردازی با تکیّه بر عنصر تعلیق،مجموعه مقالات مولوی پژوهی،ج پنجّم، 1386ه ش.

*مقاله ی ادراک دینی ذرات هستی با همکاری دکتر حسن حیدرزاده،مجموعه مقالات مولوی پژوهی ،ج اوّل

*مقاله ی نقد کتاب سیر رمانتیسم در ایران ،اثر دکتر مسعود جعفری، نامه ی فرهنگستان، دوره ی نهم ، ش سوّم(35) پاییز 1386ه ش

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد مقایسه یکمدی الهی دانته و سیرالعباد سنایی ، دانشجو...علم الهدی ،تاریخ دفاع ...1386 ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد بازتاب اندیشه های عرفانی در شعر شفیعی کدکنی ، دانشجو... اسماعیلی، تاریخ دفاع ...1386 ه ش.

برنده ی جایزه ی کتاب میراث مولوی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1386ه ش.

برنده ی جایزه ی دوّمین جشنواره ی بانوی فرهنگ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، برای کتاب شیوه‏ نامه ی نقد ادبی،1386ه ش.

کسب عنوان پژوهش گر برتر از جشنواره ی پژوهشی استانداری تهران،1386ه ش

*مقاله ی نظریه ی تعلیمی ناصر خسرو در مثنوی آفرین نامه ، مجله ی گوهر گویا، سال دوّم ش اوّل (ش پنجم پیاپی)، بهار 1387ه ش.

مشاوره ی پایان نامه ی دکتری تحول جایگاه زنان در نثر دوره ی قاجار، دانشجو عاملی، تاریخ دفاع، بهار1387ه ش.

مشاوره ی پایان نامه ی دکتری دیدگاه های کلامی اسماعیلیه و مخالفانشان با تکیه بر آثار ناصر خسرو، تاریخ دفاع ،شهریور ماه1387ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد بررسی و طبقه بندی اشعار فارسی کشف الاسرار از منظر درونمایه های عرفلانی،دانشجو... قائمی، تاریخ دفاع شهریورماه 1387ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد بررسی رباعیات مولوی از منظر درونمایه های عرفانی، دانشجو...رزاق شعار، تاریخ دفاع شهریورماه 1387ه ش.

اجرای طرح پژوهشی نقد و تحلیل مثنوی‏های تعلیمی فارسی تا قرن ششم هجری قمری، شهریور ماه 1387ه ش.

*مقاله ی آیرونی در شعر اخوان ثالث، مجله ی دانشگاه فردوسی مشهد،سال42،ش 2(ش 161 پیاپی)،زمستان 1387ه ش.

*مقاله ی اندرزهای سیاسی سنایی در حدیقه، مجله ی ادبیات و تاریخ ادبی، دانشگاه شهید بهشتی، ، ش 3، (59)زمستان 1387ه ش.

*مقاله ی نقد کتاب ساختار و معنی در شعر فارسی و عربی سده های میانه اثر ژولی اسکات میثمی، کتاب ماه ادبیات و فلسفه ،سال دوّم، ش 21(135 پیاپی) دی ماه 1387ه ش.

عبدالقاهر جرجانی و دیدگاه های نوین نقد ادبی، (ترجمه از عربی) تهران، چشمه، 1387ه ش.

راهنمایی پایان نامه ی کارشناسی ارشد مفهوم عدالت اجتماعی در آثار نظامی با تکیه بر مخزن الاسرار، دانشجو زیبا اسماعیلی، شهریورماه1388ه ش.

جستارهایی در ادبیات تعلیمی ایران، تهران،سخن و دانشگاه شهید بهشتی، 1389ه ش.

سخنرانی در مراسم روز ملی عطار نیشابوری ، فروردین ماه1389ه ش.

*مقاله ی نقد ترجمه ی  انگلیسی کتاب پلّه پلّه تا ملاقات خدا،شهرکتاب مرکزی تهران، خردادماه 1389ه ش.

مشاوره ی پایان نامه ی دکتری تصرفات مولوی در حکایات صوفیه ،دانشجوحسن حیدرزاده ،تاریخ دفاع ،خردادماه 1389ه ش.

*مقاله ی ساختار و ساختار گرایی ، مجموعه مقالات «عیار نقد»، پاییز 1389ه ش.

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص1041 - 1040،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

نشانی: تهران،اوین،بلوار دانشجو ،دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی،گروه زبان و ادبیات فارسی.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):مظهری دهکردی.

نام:کربلایی عوض.

تخلّص:انجم  دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص8 - 6 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ملالی دهکردی.

نام:آخوندملّاعبدالصمد.

تخلّص:ملالی دهکردی.

نام پدر:آخوندملّا حسین.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:...ه ش/1145ه ق/....م.

تاریخ فوت:...ه ش/هفتم جمادی الثانی 1220ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص65 – 64،تهران،مولف،1332ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):موسویان دهکردی.

نام:سیّدرسول.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):مهدیان دهکردی.

نام:غلام حسین.

تخلّص:

نام پدر:برات علی.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد: 1302ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج سوّم،صص522 - 519،فرخ شهر،جهان بین،1385ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):میرحقّانی دهکردی.

نام:حاج سیّدرحیم میرمنوّرعلی شاه.

تخلّص:منوّر.

نام پدر:حاج سیّدمحمّدحسن تاجر دهکردی.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد: ...ه ش/1260ه ق/....م .

تاریخ فوت :1327ه ش/...ه ق/...م.

محل دفن:بیروت.

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،ص 92،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص1030-1029،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):نجفی دهکردی.

نام:محمّد ابراهیم.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص1216- 1215،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):نجفی دهکردی.

نام:حاج سیّدجواد.

تخلّص:

نام پدر:حاج سیّدباقر.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:...ه ش/1310ه ق/....م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص1218-1217،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):نجفی دهکردی.

نام:سیّدصدرالدین(آقا صدر).

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد: 1311ه ش/...ه ق/.....م

تاریخ فوت:

محل دفن:تکیّه ی خانوادگی،زینبیه ی اصفهان.

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،ص725،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):نوبخت دهکردی.

نام:عبدالرسول. 

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:1295ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت :1369ه ش/...ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج سوّم،صص603 - 599،فرخ شهر،جهان بین،1385ه ش.

ادامه نوشته

فرهنگ ادبای«دهکرد(شهرکرد)»(3) ز - ک

نام خانوادگی(شهرت):زمانی پور.

نام:بابک.

تخلّص:

نام پدر:رحمت الله.

محل تولّد: شهرکرد(دهکرد).

تاریخ تولّد:24/ 12/ 1348ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:مدیر گنجینه آموزش وپرورش چهار محال و بختیاری.

مدرک تحصیلی:

دیپلم فرهنگ وادب از دبیرستان شهید رحمان استکی شهرکرد در سال 1369ه ش.

کارشناسی دبیری تاریخ از دانشکده ی ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه سیستان وبلوچستان در سال 1373ه ش.

کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی از دانشکده ی تحصیلات تکمیلی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نمجف آباد در سال 1379ه ش.

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص501 - 500،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ساکنیان دهکردی.

نام:اسفندیار.

تخلّص:

نام پدر:مهدی قلی.

محل تولّد: شهرکرد(دهکرد).

تاریخ تولّد:.../.../1343ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص525- 523،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ساکنیان دهکردی.

نام:نادر.

تخلّص:.

نام پدر:مهدی قلی.

محل تولّد:شهرکرد(دهکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ستوده.

نام:میرزامحمّدعلی.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):سجادی.

نام:احمد.

تخلّص:ساجد دهکردی.

نام پدر:محمّد.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:9/ 12/ 1321 ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج سوّم،صص307 - 304،فرخ شهر،جهان بین،1385ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):سحردهکردی.

نام:سحر.

تخلّص:سحردهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:جمعه 23/ 1/ 1364ه ش ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):(آل ابراهیم دهکردی)آقازاده ی بزرگ.

نام:ملّامحمّدحسن سکوت علی شاه.

تخلّص:سکوت دهکردی.

نام پدر:آخوند ملّا محمّدابراهیم.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت :..ه ش/1322ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص77 – 76،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص7صص519 - 517،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):سلیمان دهکردی.

نام:محمّدمهدی.

تخلّص: فریاد دهکردی.

نام پدر:رضا.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:جمعه1348/1/1.ه ش/1389/1/1ه ق/1969/3/21م.

سمت:شغل آزاد.

مدرک تحصیلی:کارشناسی متالوژی.

نمونه ی شعر:

                        به گویش دهکردی:

«بَسکی هَشتس تاخچه بالابَسکی سَرسنگین شده
کــــــــــاری کـرده س که سَرِ صُحبُم دَمِ پیسین شده

دَم به دقّه سقّا بـــید و گای یه کاچی بار می هشت
چَن روزه با ســــــــقّا ارباب مــیرزا رَم هَم چین شده

گـــای تای  می گُف دِلِت دِریاس کاش بید و می دید
تُنگولی مای پَرچمی سَر سفره ها هف سین شده

از همـــــــو روزی که گــــــورزونده س نیگاهاشا ازم
آسمونَم هــــــش او روشا زندگــــیم نشمـین شده

نِم خــــــبر دارد تو ایی دنیا دَرَندشت و شــــــــولوغ
دِنگِلوسی دَس نَهَشتَم روش،یِکّه چیــــــــن شده ؟

هرچی سَنیگ  پارسنیگ کردم باز نَفَعمیدم! کوجا ؟
سَر سُبُک بازی در اُوردم کــــه سَر سَنگین شده ؟».

***

                          به زبان فارسی:

 

«بیــــــــزار از شـــرابم و از شور خالی ام
 سنگم نزن رفـــیق که جامی سفالی ام

از بس جــــــــوانی ام پُــرِ اندوه و درد بود
از یاد رفــــــته خــاطره ی خــردسالی ام

زاینده رود تشنه ی در خــون نشسته ام
ردّی نمانده است به جــــــــا از زلالی ام

با این که روی بــــــــام وطـــن ایستاده ام
خونی جنوبی ام من وچشمی شمالی ام

هرکس به طعنه گفت:چطوری رفیق جان؟
آتش گـــــرفت جانـم و گفتم که عالی ام

با چــشم های بسته به بی راهه رفتم و
بد جــــــور داده اسـت فلک گوشمالی ام

ای آشــنای بی خبر از لحـــــظه های من
بیگانه ایـی کنار تو در ایــــــــــن حوالی ام

در انــــــزوا نشسته ام و زار مـــــــی زنم
 بی زار ازایـن زمانه ی حالی به حالی ام».

                        به زبان ترکی:

«چـــای قِراقونده اُتورمیشده،سویه باخیرده
من گِریردم اُونِه، امّــــــــــا اُ مَنِه گــــرمیرده

فرق آچمیشده، قارا تیکلَرِنِه هِرمـــــــیشده
گزلره چای تــــــــــکز، ناز آیَه ســـــــــاتیرده

بیته بالوخ یقشـــــمیشده انــــــــون دیرنده
اودا اوشـــــــاخ‌تـــــــکه بالوخ‌لره‌دن اُوینیرده

مات قالــمیشدم و بیلمیردم اُ گین اُ ساعت
اِزه تک اورده نه ایـــــــــش واره‌ایده نیلیرده

گتّه پیـــــس جور ایرگـــــــمه ازه دن آپــارده
آلاه ای کــــــاش گِزِم اُرده اُونــــــــه گرمیرده


(برگردان به زبان فارسی:
کنار رود نشسته بود و به آب چشم دوخته بود.
من او را می‌دیدم و او مرا نمی‌دید

فرق گشوده بود.موهای سیاهش را بافته بود.
چشمانش مانند رود به ماه، ناز می‌فروخت

چندماهی،دورش جمع شده بودند
او هم مانند کودکان با ماهیان می‌رقصید

حیران مانده بودم و نمی‌دانستم آن روز و آن ساعت
خودش به تنهایی آن جا بود.چه کاری داشت؟چه می‌کرد؟

رفت و بدجوری دلم را با خودش برد ...
ای خدا کاش چشمم آن جا او را نمی‌دید)».

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):سلیمی دهکردی.

نام:محمّد.

تخلّص: تخلّص:ناصح دهکردی.

نام پدر:ملّایدالله.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:..ه ش/1344ه ق/...م.

تاریخ فوت :...ه ش/1335ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،ص546،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):سیّاح دهکردی.

نام:فرنگیس.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص 206 - 205 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):شاهین دهکردی.

نام:حسین.

تخلّص:شاهین دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:..ه ش/1286ه ق/...م.

تاریخ فوت :..ه ش/1326ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص83–82،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص 619 - 618 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):شیدا دهکردی.

نام:میرزاعبّاس خان.

تخلّص:شیدادهکردی.

نام پدر:میرزا اسحاق دهکردی.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد: 1261ه ش/14 ذی الحجه الحرام 1299ه ق/....م.

تاریخ فوت:شب سه شنبه23/ 12/ 1328ه ش/24جمادی الثانی 1367ه ق/...م.

محل دفن:تکیه ی سیّدالعراقین،آرامستان تخت فولاد اصفهان.

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثار:

روزنامه بلدیه اصفهان.

مجله ی دانشکده ی اصفهان.

دیوان اشعار.

کتاب مصیبت نامه .

کتاب محرم نامه.

فال نامه ی حافظ.

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص89 – 88،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص622 - 620،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):شیدا دهکردی.

نام:میرزامحمود.

تخلّص:

نام پدر:میرزاعبّاس خان شیدادهکردی.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ تولّد:1283ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت :1352ه ش/...ه ق/...م.

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص97 – 96،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص1033 - 1031،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):صفری دهکردی.

نام:ایمان.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):صولتی دهکردی.

نام:سیّدشمس الدین.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:10/ 2/ 1311 ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج سوّم،صص391 - 389،فرخ شهر،جهان بین،1385ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ضیاء دهکردی.

نام:میرزا یوسف.

تخلّص:ضیاء دهکردی.

نام پدر:آخوندعلی خان مکتب دار.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:...ه ش/1310ه ق/...م.

تاریخ فوت :1326ه ش/1366ه ق/...م.

محل دفن:خوزستان.

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص93 – 92،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص1311-1310،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):غمگین دهکردی.

نام:غلام علی. 

تخلّص:غمگین دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:... ه ش/1256ه ق/....م.

تاریخ فوت :...ه ش/1282ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):غمین دهکردی.

نام:عبدالله.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص66 – 65،تهران،مولف،1332ه ش.

 

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص837-836،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):غوغا دهکردی.

نام:غوغا دهکردی.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،ص12،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):فاضلیان دهکردی.

نام:عبّاس.

تخلّص:فاضل دهکردی.

نام پدر:جعفر.

محل تولّد:شهرکرد(دهکرد).

تاریخ تولّد:1320ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص865-864،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):‌فائق دهکردی.

نام:آخوندملّازین العابدین.

تخلّص:‌فائق دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،

صص72 – 71،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص860 - 859،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):فردوسیان دهکردی.

نام:فرحناز.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:1344 ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):فرزانه دهکردی.

نام:سیّدجلال الدین.

تخلّص:فرزانه دهکردی.

نام پدر:سیّد حسن(فرزندسیّدسلیمان).

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:1279ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت :.../7/ 1327ه ش/...ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص863-861،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):فرزین دهکردی.

نام:فرداد.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:سه شنبه2/5/ 1369ه ش ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):قاسمی دهکردی.

نام:علی رضا.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):کاظمیان دهکردی.

نام:وسعت الله.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:شهرکرد(دهکرد).

تاریخ تولّد:1339ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص1269-1268،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):کبیری دهکردی.

نام:نورالله.

تخلّص:

نام پدر:غلام حسین.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد: 1325ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج سوّم،صص499 - 498،فرخ شهر،جهان بین،1385ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):کرچگانی لنجانی دهکردی.

نام:ملّاحسین.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:..ه ش/19 صفرالمظفر1179ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص988-986،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):کرمی دهکردی.

نام:مهدی.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):کوهی فائق دهکردی.

نام:عبّاس.

تخلّص:فائق دهکردی.

نام پدر:یدالله.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد: 14/ 6/ 1347ه ش/...ه ق/.....م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج سوّم،صص461 - 456،فرخ شهر،جهان بین،1385ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):کوهی کمالی دهکردی.

نام:فهیمه.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

ادامه نوشته

فرهنگ ادبای«دهکرد(شهرکرد)»(2) ج - ر

نام خانوادگی(شهرت):جناب دهکردی.

نام:سیّده انیس.

تخلّص:جناب.

نام پدر:آسیّدملّا محمّدعلی جناب.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،ص16،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):جناب دهکردی.

نام:آقاسیّدملّامحمّدعلی.

تخلّص:ضیایی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:..ه ش/1275ه ق/...م.

تاریخ فوت :...ه ش/1335ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهارمحال وبختیاری،صص87 – 86،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص780 - 779فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):چهارمحالی.

نام: میرزاجواد.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت :...ه ش/1233ه ق/...م.

محل دفن:کرمان.

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،ص270 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ملّا حسین دهکردی.

نام:ملّاحسین.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص63 – 63،تهران،مولف،1332ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):حشمت دهکردی

نام:سیّد باقر.

تخلّص:

نام پدر:سیّدمحسن.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،ص289،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):حشمت دهکردی.

نام:سیّد محسن.

تخلّص:

نام پدر:سیّدفرج الله.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:...ه ش/1255ه ق/....م .

تاریخ فوت:1322ه ش/...ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،ص288،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):حشمتی دهکردی.

نام:سیّدیدالله.

تخلّص:حشمتی دهکردی.

نام پدر:سیّدیحیی.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):حسینی دهکردی.

نام:سیّدحسن.

تخلّص:

نام پدر:سیّدآقارضا.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص15-13،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):حسینی دهکردی.

نام:پروین.

تخلّص:

نام پدر:حبیب الله.

محل تولّد:تهران.

تاریخ تولّد:1329ه ش/...ه ق/....م .

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج سوّم،صص161 - 158،فرخ شهر،جهان بین،1385ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):حکیم دهکردی.

نام:میرزااحمد.

تخلّص:حکیم دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت :..ه ش/1365ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،ص285 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):خسروی دهکردی.

نام:حاج میرزاعبدالله.

تخلّص:

نام پدر:حاج محمّدباقر دهکردی.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:1257ه ش/....ه ق/....م.

تاریخ فوت :1354ه ش/...ه ق/....م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص 243-242 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):خسروی.

نام:شهریار.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):درویش دهکردی.

نام:محمّدحسن.

تخلّص:درویش دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد: ...ه ش/1260ه ق/....م.

تاریخ فوت :...ه ش/1366ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):دهقان دهکردی.

نام:محمّدعلی.

تخلّص:دهقان.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:..ه ش/1235ه ق/...م.

تاریخ فوت :..ه ش/1285ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص73 – 72،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص 400 - 399،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):دهقان دهکردی.

نام:محمّدهاشم.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:1235ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت:1285ه ش/...ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص71 –70،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص402 - 401،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):دیوانه دهکردی.

نام:خسرو.

تخلّص:دیوانه دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:..ه ش/1245ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،ص75،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص404-403،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):رهی دهکردی.

نام:میرزا هاشم.

تخلّص:رهی دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،ص457،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):رئیس حفیظ غلامی دهکردی.

نام:روح انگیز.

تخلّص:

نام پدر:عبّاس.

محل تولّد:

تاریخ تولّد:1327 ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج سوّم،صص246-242،فرخ شهر،جهان بین،1385ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):رئیسی دهکردی

نام:رحیم خان.

تخلّص:رئیسی دهکردی.

نام پدر: عبدالخالق.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:1303ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص463-462،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ریاحی دهکردی.

نام:میرزاعبدالله خان.

تخلّص:

نام پدر:میرزاغلام حسین طبیب دهکردی.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:متولّد:1279ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت:25/ 12/ 1363ه ش/...ه ق/...م.

محل دفن: آرامستان بقعه ی امامزاده سیّد محمّد(ع)خمینی شهراصفهان

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثار:

راه اندازی تشکیلات صحیّه (بهداری) درچهارمحال وبختیاری.

احداث اوّلین بیمارستان با نام شفا دردهکرد(شهرکرد).

*فرهنگ فرانسه – فارسی،دوجلد.

*اندرزبه مسلولین.

*هوادهی به مسلولین.

*اندرزی برای کسانی که با مسلولین سروکار دارند.

*دیوان اشعار.

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص460 - 458،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ریاحی دهکردی.

نام:مجید.

تخلّص:‌ریحان دهکردی.

نام پدر:عبدالله.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:1354ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،ص464،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ریخته گر.

نام:شهین.

تخلّص:شهین دهکردی.

نام پدر:یدالله.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد: 1318ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت:...ه ش/...ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص624-623،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):رحمتیان.

نام:محمّد رضا.

تخلّص:‌سحردهکردی.

نام پدر:یدالله.

محل تولّد: شهرکرد(دهکرد).

تاریخ تولّد:.../.../1331ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص522 - 520،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):روشن دل دهکردی.

نام:حسین(شیخ حسین).

تخلّص:اعمی،ذاکر،روشن دل دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهارمحال و بختیاری،صص94- 93،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص456 - 454،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

ادامه نوشته

فرهنگ ادبای«دهکرد(شهرکرد)»(1) الف - ت

نام خانوادگی(شهرت):آذری دهکردی.

 نام:احمد.

تخلّص:آذردهکردی.

نام پدر:محمود.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:2/ 5/ 1311ه ش.

سمت: دبیربازنشسته ی فلسفه.

مدرک تحصیلی:کارشناسی فلسفه و علوم تربیتی.

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

*آخرین پناه،شهرکرد،ایل،1373ه ش.

*بسترمهر،شهرکرد،ایل،1373ه ش.

*معمای دل،اصفهان،نشاط،1383ه ش.

*فریادگنگ،شهرکرد،مرید،1387ه ش.

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص 22-17 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):(آل ابراهیم دهکردی)آقا زاده ی کوچک.

نام:آخوندملّامحمّدحسین.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،ص 5 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):آشوب دهکردی.

نام:

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،ص12،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):آل ابراهیم دهکردی.

نام:باقر.

تخلّص:مهجوردهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص96 – 94،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص 1039- 1037،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):آل ابراهیم دهکردی.

نام:جعفر.

تخلّص:نائل،صبا دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،ص97،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص731- 726،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):آل ابراهیم دهکردی.

نام:آخوندملّامحمدابراهیم.

تخلّص:نجمی.

نام پدر:ملّا محمّدحسین(آل ابراهیم دهکردی)آقازاده ی کوچک.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:...ه ش/1286ه ق/....م.

تاریخ فوت :1322ه ش/1362ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،ص870،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص 4- 3 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):آل ابراهیم دهکردی.

نام:یوسف(شیخ یوسف).

تخلّص:

نام پدر:ملّامحمّدحسن سکوت علی شاه(آل ابراهیم دهکردی) آقازاده ی بزرگ.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت :1346ه ش/...ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):اخگردهکردی.

نام:محمّدحسین.

تخلّص:اخگر.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:..ه ش/1245ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص76 – 75،تهران،مولف،1332ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ارشد ریاحی دهکردی.

نام: اسحاق ارباب میرزا.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،ص461،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):اعمی ‌دهکردی.

نام:محمود خان.

تخلّص: اعمی ‌دهکردی.

نام پدر: ارباب محمّدهادی.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:..ه ش/1284ه ق/...م.

تاریخ فوت :..ه ش/1353ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص82 –79،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص1028-1026،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):امامی نجفی ‌دهکردی.

نام:حاج سیّدجعفر.

تخلّص:.

نام پدر:حاج سیّدمحمّدباقرامامی نجفی دهکردی،میر معصوم علی،خاکساردهکردی.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):امامی نجفی دهکردی.

نام:حاج سیّدمحمّدباقر.

تخلّص:میر معصوم علی،خاکساردهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:هفدهم ربیع الاوّل1301ه ق/1262ه ش.

تاریخ فوت :...رجب‌المرجب1367هـ ق/ 12/ 2/ 1327هـ ش.

محل دفن:آرامگاه اختصاصی واقع درشهرکرد،خیابان فردوسی شمالی ،کوچه ی ......

سمت:امام راتب مسجدجامع(خان)،مدّرس حوزه ی علمیّه ی امامیّّه دهکرد(شهرکرد).

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

مثنوي «اسرارالحقيقه»درشرح«حديث حقيقت»تهران،سامان دانش، 1388ه ش.

كتاب«حق‌اليقين»در«توحيد مبوّ‌ب»درهشت باب به نشانه ي هشت در«بهشت»در اصول فلسفه و كلام خطي.

تفسيروشرح سوروآيات مختلف«قرآن كريم»خطي.

تفسيروشرح ادعيه ي مربوط به ماه مبارك«رمضان»خطي.

ديوان اشعار مشتمل برانواع مضامين ادبي، اجتماعي و مذهبي در قالب‌هاي مختلف نظم« فارسي» با تخلّص هاي «معصوم» و  «امامي» كه از خلال آنها مي توان با  بخش هايي ازحوادث تاريخي وفرهنگ معاصر« شهركرد(دهكرد) » آشنايي  پيدا نمود خطي.

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص92 – 89،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص11- 9 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):امین دهکردی.

نام:.

تخلّص:.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

-----------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ایزدی دهکردی.

نام: سیّد مهدی.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:.../.../1311ه ش/...ه ق/...م.

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص24- 23 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):بت شکن دهکردی.

نام: آقاجلال الدین.

تخلّص:

نام پدر:ملّامحمّدحسین(آل ابراهیم دهکردی)آقازاده ی کوچک.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:...ه ش/1293ه ق/....م.

تاریخ فوت:1346ه ش/1306ه ق/...م.

محل دفن:صحن بقعه ی امامزادگان دوخاتون شهرکرد(دهکرد).

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،

ص88،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص 159 - 158 ،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):بهرامیان دهکردی.

نام: اسمعیل

تخلّص:بهرامیان،اسمعیل دهکردی.

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:1307ه ش/...ه ق/....م.

تاریخ فوت: 1377ه ش/...ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج سوّم،صص108 - 103،فرخ شهر،جهان بین،1385ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):بی نوا دهکردی.

نام:حاج علی.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:...ه ش/1140ه ق/....م.

تاریخ فوت :...ه ش/1200ه ق/...م.

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال وبختیاری،ص63،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج اوّل،صص 157 - 156،فرخ شهر،جهان بین،1376ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):کریم دهکردی.

نام:محمّدکریم.

تخلّص:

نام پدر:

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص64 – 63،تهران،مولف،1332ه ش.

شایان،علی رحم،پارسی سرایان بام ایران،ج دوّم،صص985 - 984،فرخ شهر،جهان بین،1378ه ش.

---------------------------------

نام خانوادگی(شهرت):ترکمان قلیچه ی شهرکی دهکردی.

نام:خانم کوچک.

تخلّص:.

نام پدر:.

محل تولّد:دهکرد(شهرکرد).

تاریخ تولّد:

تاریخ فوت:

محل دفن:بسطام.

سمت:

مدرک تحصیلی:

نمونه ی شعر:

آثارمنتشره:

منابع:

اوژن بختیاری،ابوالفتح،تاریخچه وشرح حال عرفاوشعرای دوقرن اخیرچهار محال و بختیاری،صص70 – 66،تهران،مولف،1332ه ش.

---------------------------------

ادامه نوشته