آموزشگاه های«شهرکرد(دهکرد)»(6)،مكتب خانه هاي«دهكرد[شهرکرد]»
مكتب خانه هاي«دهكرد[شهرکرد]»به روایت«سیّدکریم نیکزادامیر حسینی دهکردی»
«قبل ازسال 1293ه ش/1333ه ق/ 1914م در سرتاسر[ناحیه ی]«چهارمحال»مدرسه اي وجود نداشت و تحصيل و تربيت اطفال تا آن تاريخ بسته به وجود ملّايان و معلّمين مكاتب بود كه به همان طرز و روش ديرينه تعليم مي كردند...
كتب تحصيلي آنهاهم كتب متداوله ي آن موقع مانند«پنج الحمد،كتاب علي،فلك ناز،اميرارسلان،صرف مير،نصاب[الصبیان]،الف ليل،موش وگربه»و امثالهم بود كه شاگردان در مدّت دو،سه سال تقريباً از لحاظ خواندن و نوشتن رفع حاجت مي نمودند واگر كسي علاقه مند به ادامه ي تحصيلات خود بود به«اصفهان»و«تهران»مي رفت.
سابقاً معلّم در[...]خانه يا مسجدي سكني گرفته و شاگرداني را كه نزد او مي آوردند تعليم مي نمود و بديهي است كه [رعایت] اختلاف سن شاگردان به هيچ وجه نمي شد و مقرراتي نيز وجود نداشت،هر يك از شاگردان موظّف بودند كه اولاً حقوق ماهيانه ي خود را نقداً يا جنساً تعيين كنند و آخر هر ماه مرتباً بپردازند و يا موقع خرمن جنس را تحویل نمايند ، ثانياً هر كدام يك قطعه فرش به فراخور حال خود در مكتب آورده و نيز دو روز عيد نوروز و روز اولّ[تحصيل]در مكتب خانه شیرینی و هديه اي براي معلّم خود ببرند...در فصل زمستان نيز هر كدام يك منقل يا يك كلك (منقل گلي) و مقداري زغال،...سوخت چوب و يا نورچشمي[تا پاله ي گاو،سِوِردِ]براي خود به مكتب[مي بردند].درآن ايّام به جماعت نماز خواندن وقرائت«قرآن»به صداي بلنددر اوّل وقت و خواندن دعاي مخصوص در آخر وقت جزء برنامه ي روزانه ي مكتب خانه ها بود.
در تمام قراء وقصبات چنين مكاتبي وجود داشت ومعلّم پس از قبول كردن شاگرد...[و]در تقسيم آنها به طبقات مختلفه براي هر يك كتابي تعيين مي نمود و براي ... [آناني] كه سواد نداشتند الفبا را [بر]روي كاغذ نوشته و پس از فراگرفتن الفبا و صداها جزوه اي از«قرآن»وسپس كتب كوچك گوناگون و ساده را به آنها مي آموخت.
تنبيهات بدني سخت ازقبيل چوب و شلاق زدن وحبس و فلكه نمودن و غيره از عمليات مشروع و معمول مكتب خانه محسوب مي شد وهرمعلّمي كه شدّت عمل زيادتري داشت وبيشتر شاگردان رابه قصد تربيت تنبيه مي كرد ابهت واحترامش نزد مردم و اولياء شاگردان زيادتر بودبا اين كه اين طريقه با اصول تعليم و تربيت منافات بسيار داشت ولي استعداد شاگردان و توّجه و تسلّط معلّم نسبت به شاگردان خود كه عدّه ي آنها بين پنجاه...(تا)دويست نفربود سبب مي شد كه شاگرد درمدّت كوتاهي با سواد شده انشاء،املاء،خواندن،حساب كردن،«قرآن»شرعيّات را به خوبي فراگرفته و جزء با سوادان محسوب شود.
[از]كتب خواندني آن روز كه اسم برده شد امروزه كم تر كسي در مقام خواندن آنها مي باشد.درميان اين محصّلين بعضي كه داراي استعداد كافي و ذوق بوده و«عربي»را شروع كرده وجنبه ي آقا زادگي و يا شيخي را داشته،در مقام ادامه ي تحصيل علوم قديمه مي افتادند و ره سپار«اصفهان»و «قم»مي شدند...جزء طلاّب علوم دينيه محسوب مي شدند كه پس از چند سال زحمت و رنج با معلومات كافي،مراجعت و مرجع امور شرعيه ي اهالي محل واقع مي گرديدند.
مشق خط دراين مكتب خانه ها يكي از اصول هنر و تعليم و تربيت به شمار مي آمد.معلّم مكتب خانه ها مكلّف بود شاگردهاي خود را به معارف مذهبي هم آشنا كرده و كاملاً مواظف نماز و روزه ي بچّه ها بــــاشد.آخوند ... اين قسمت [را] وظيفه مي دانست و خودهر روز مسائل ديني و مذهبي از اصول و فروع دين گرفته تا طهارت،نجاست،وضو،نماز،مقدّمات وغيره را از روي رساله ي علماء براي بچّه ها مي گفت.هر روز[هم ]سر درس هاي خوانده شده از آنها سئوال مي شد.رسيدن به مقام خليفه گري (مبصري)براي بچّه ها طرف توجّه بود.آخوند يامعلّم مكتب خانه براي تنبيه شاگردان آنها را به صف مي نمود،...مقصر را مي خواند و مي گفت دستت را بگير وچند چوب به كف دستش مي زد و درباره ي آنهايي كه خلاف بيش تر داشتند و بايد فلكه شوند،...[ تنبيه فلك اجرا مي شد].فلكه عبارت بود از يك چوب به طول يك متر و نيم مانند دسته بيل كه در وسط آن طناب بسته مي شد.پاهاي مقصر را در طناب گذارده ، تاب مي دادند كه محكم باشد ، دو طرف چوب يا فلكه را دو نفر مي گرفتند و ملّا (يا فرّاش )هرقدرلازم بودبا شلاق يا چوب به كف پاي او زده،گاه اتفاق مي افتاد كه شدّت ضربات باعث بي هوشي طفل مي شد.(1)
يكي ازشاگردان قديم را می شناسم كه در همان مدرسه ي«علمیه اَمامّيه قديم»دراثر پريدن چوب به چشمش هنوزازيك چشم سالم محروم است.
پس ازسال 1293ه ش/ 1333ه ق/ 19914م علاوه بر مكاتبي كه دربيش ترقراء«چهارمحال»برقرار بود چهار باب مدرسه به طرز مدارس شهري از طرف خوانين و متعمدّين محلّي در«چهار محال»دایر گرديد،ازجمله در«دهكرد[شهرکرد]»،«مدرسه ي بختياري»و در«بروجن»،«قهفرخ[فرخ شهر]»و«جونقان»كه شرح هريك به طورتفصيل بيان خواهد شد.(2)
مكتب خانه هاي قديم را مي توان پايه و اساس اصلي مدارس امروز دانست.هر چند تفاوت كلّي بين اين دو مشاهده مي شد ولي در هر صورت بنيان مدارس امروز ما بر روي پايه هاي مكاتب سابــق گــذارده شده [است].مكتب خانه در تمامي نقاط «ايران» از شهرهاي بزرگ گرفته تا دهات كوچك وجود [ مي داشت ]و كانون اصلي آموزش و پرورش اجدادي مـــا بــه شمار مي رفته [است] و [ براين اساس ] در ولايات و قصبات«چهار محال»نيز مانند ديگر نقاط كشور[مکاتب کوچک و بزرگ]دایر بود و هر يك نسبت به حوزه و موقعيّت خويش داراي وضعي مخصوص به خود بودند.مكتب جمعي در مساجد و تكايا وعدّه اي در خانه هاي شخصي ... و حجره ها برپا مي گردید...[اگرچه] بيشتر اوقات سعي مي شد،محلّي انتخاب شودكه شاگردان مكتب از سرما يا گرما محفوظ و از جنجال و هياهو به دور باشند.
[مكتب ملّا علي فاضل]،مدرسه ی خانی:
يكي از مكتب خانه هاي ...«دهکرد[شهرکرد]»در محل مدرسه ي«[علميه ي] اَماميه ي» به مديريت مرحوم«ملّا علي فاضل» ملقّب به«جناب»اداره و به وسيله ي خود او هم تدريس[در آن انجام ]مي شد.
«فاضل»كه عالمي دانشمند[به شمار مي رفت]وتحصيلات جديد و قديم رادر«اصفهان»و«تهران»فراگرفته بود،بنا بردرخواست علماء واهل محل در«دهكرد[ شهركرد]»به تدريس و تربيت ... در محل[مدرسه ی علمیّه ی امامیه]كه داراي حجرات متعّدد بود[ مشغول گرديد ]...[ دراین] مكتب خانه اطفال،بدون رعايت سّن و شغل هر يك به وسيله ي اولياء خويش مّعرفي و به جاي ماهانه قرارداديي ساليانه به طور نقد و جنس با مدير مكتب گذارده.... و چــون كتــاب درسي وجود نداشت هر كدام از شاگردان دفترچــه ایـــی ترتيــــب مـــــي دادند كه دروس و تكاليف روزانه را در آن مي نوشتند.[درمكتب]به نسبت معلومات نيز بچّه ها طبقه بندي شده و براي هر طبقه خليفه اي انتخاب مي شد. داشتن دفتر و قلم دان، دوات محتوي مركّب سياه با تلي از لوازم ضروري بود.قلم ني[نيز]كه به وسيله ي معلّم تراشيده مي شد معمول زمان بود.
شاگردان ساعت به ساعت دروس خوانده شده راتحويل داده [و]عدّه اي كه طبقه ی سوّم را تشكيل مي دادند خواندن و نوشتن الفباء را می آموختند.بعد از اتمام الفباء و سوره هاي كوچك«قرآن»به طبقه ي دوّم مي رفتند وبه خواندن كتبي مانند «كتاب علي، امير حمزه،فلك ناز،نصاب(الصبيان)و...»و برخي نيز درطبقه ي اوّل به خواندن«گلستان،صرف مير،تّرسل،شاهنامه،حسين كرد»وغيره مشغول مي شدند.
[درمكاتب آموزش]حسابشان تا چهارعمل اصلي بود ولي سياق را بيشتر فرا مي گرفتند،چون كه در آن زمان با آن مأنوس بوده و دفاتر و حسابشان با سياق بود.
فرش مكتب خانه عبارت بودازنمد،گليم،پوست گوسفند،قاليچه وغيره كه هريك ازشاگردان به فراخورحال خود مي آوردند.درزمستان ها هم با آوردن منقل،كَلَك،چوب،زغال وحتّي تا پاله ي گاو[نور چشمي] وريختن دربخاري ديواري اطاق درس را گرم مي كردند.
شاگردان هر طبقه درساعت معيّن به طور رديف در جلوي معلّم مي ايستادند و به سووالاتي كه از آنها مي شد جواب داده واگر بعضي را نمي دانستند همان وقت يك يا دو چوب [به] كف دست او زده مي شد.
گاهي اوقات كه فرصتي نبود يك نفر ازطبقه ي بالاتر مأمور تحويل گرفتن درس ديگران[از طبقات پايين تر]مي شد،درهر صبح گاه قبل از شروع به درس [دادن]وعصرها هنگام مرخصّ [شدن]،تمام شاگردان که از سّن شش سالگي تا يازده سالگي به [مكتب آمده] وداراي لباس و كلاه هاي گوناگون ... نمدي، ماهوتي، شب كلاه،ترمه،عمّامه ي كوچك،قبا وعباي كوتاه وبلندوگيوه وارسي هاي رنگارنگ بودند در چند ردیف رو به قبله ايستاده و دعاي مخصوصي را با صداي بلند يك نفر خوانده و ديگران تكرار مي كردند .از جمله دعاهاي عصر[اين دعا بود كه]چنين خوانده مي شد و شاگردان آمين مي گفتند:
«بسم الله الرحمن الرحيم،الحمدالله الذي جملنا بالعلم و كرمنا بالحلم و وفقنا بالطاعته و توفيقنا بالمعرفته والصلوة و السلام علي سيدنا و نبيينا محّمد صلی الله علیه و آله و سلم» .
[ و يا ]:
«اللّهم ايداسلامنا،اللّهم ايد سلطاننا،اللّهم ايد علمائنا،اللّهم الحفظ معلّميننا،اللّهم الحفظ والديننا،به حق آله الطاهرين».
[در آن ايّام] ... نماز ظهر و عصر به جماعت خواندن از واجبات بود.اين شاگردان دريكي دو سال تقريباً با سواد شده و اغلب با همان معلومات به كسب و كار مشغول مي شدند،[زيرا نگارش]خطوط نستعليق ونــسخ،[ دانستن ]علم سياق و خواندن بيش از هر چيزي اهميّت داشت.
در اين مكتب خانه كه حكم مدرسه را(هم) داشت تابلوي سياه ونقشه ي جغرافيایی«ميرزا عبدالرزّاق خان»هم ديده مي شد،[هم چنين ] هنگام ورودشاگردان به مكتب ،ياايّام عيد( به نام عيدي)ويا[ شروع كردن به]خواندن«قرآن» شيريني آوردن...(براي منزل آخوند)مرسوم بود.
نويسنده[«سيّد كريم نيكزاد امير حسيني دهكردي»]نيز در ابتداي امر در اين مكتب تحصيلات[خود]راهمراه با چند نفر از شاگردان آن زمان آقایان«آقا مرتضي»و«آقا مصطفي[السیّدامامي دهکردی]»فرزندان«امام جمعه»،«آقا حاجي»،«آقا كمال»و«آقا علي نيكزاد»،«نصرالله حاج قلي» و«حيدر پهلوان»،آقايان«مير سيّدعلي»،«آقامجتبي»و«آقا كمال»فرزندان مرحوم آقاي «آسيّد محمود نوربخش»،آقايان«آقا باقر»و«آقا جعفر»فرزندان مرحوم«آقا ابراهيم آل ابراهيم»،آقايان «ابوالقاسم»و«محمّد قاسمي»فرزندان«حاج اسدّالله»،فرزندان«حاج ارباب محمّد رياحي»،«حسن»،«كرم علي حاج عبدالعلي »و«علي مرادحاج عبدالعلي»،«سيّد محمّد»،«سيّدعلي» و«سيّدجلال»،حسيني و ... » شروع نمودم.
رفت و آمد شاگردان مرتّب و منظّم و با صف بود كه زير نظرخليفه انجام مي گرفت.
آب آشاميدني همگي از چاه مدرسه ي [علميّه ي اماميّه] در ظرفي قدح مانند[ريخته شده ]وبا چند پياله ي مسي يا سفالي و بعضي هم[ كه]خودشان فنجان همراه داشتند[از آن آب مي نوشيدند].آب اين چاه از يك قنات بسيار قديمي [ تهيه مي شد كه ] بسيار خوش گوار و خوش طعم بود به طوری که اغلب اهالی هم با کوزه، مشک و سطل همه روزه عصرها برای بردن آب [از آن] كه با چرخ چوبي و دلوچرمي كشيده مي شد بر يك ديگر سبقت مي گرفتند.
يكي ازخاطرات[من از]زمان تحصيل در...[مكتب خانه ی] اين مدرسه اين است كه[دربعدازظهرروزدوشنبه پنجّم شعبان المعظّم سال 1332 ه ق/ هفتم تیرماه 1293ه ش/بیست ونهم ژوئن 1914م]هنگامي كه مشغول درس[خواندن] بوديم غفلتاً هوا ابري و به شدّت هر چه تمام تر[بارش] باران شروع شد، ... طولي نكشيد كه به فاصله ي دو ساعت سيلاب عظيمي رخ داده و آب از چاه مدرسه كه به عمق هشت متر بود فوران كرده و تمام صحن مدرسه را تا لب ايوان ها به ارتفاع يك متر فرا گرفت، همگي متوّحش شده، سروصدا بلند شده و پدران، مادران و بستگان شاگردان وحشت زده و اغلب پا برهنه براي بردن فرزاندانشان به مدرسه آمدند. من و پسران خالوهايم «آقا باقر و آقا جعفر»[آل ابراهيم دهكردي] با كمك «عبّاس»نام گماشته ي مرحوم خالويم«آقا ابراهيم[آل ابراهيم دهكردي]»به منزل رسيده و در بين راه ديديم كه آب در كوچه ها باصداي غريبي جريان دارد ومردم براي نجات افرادغريق در تكاپو هستند.اين سيلاب[هم چنين]خسارت و خرابي بسياري به مردم و قراء اطراف وارد نمود.(3)
مکتب خانه ی ملّا علی پناه
«ملّا علی پناه»نیز از مکتب داران معروف«دهکرد(شهرکرد) »به شمارمی رفت که پشت حمّام«درب امامزاده[گرمابه ي باستان ]»... دارای صحن بزرگی بود...شاگردانش درزیر یک ایوان ویا اطاق عقب آن بر روی فرشی که هر کدام به نسبت بضاعت خودآورده بودند می نشستند و به طبقات مختلف درس می خواندند.ملّا علاوه بر تدریس در مکتب خانه، نامه نویسی و دعا نویسی هم برای مردم بی سواد [انجام داده] ... و هر کس از اودعوتی برای ختم «قرآن» و یا خواندن سوره ي «انعام» و غیره می نمود حاضر می شد. «ملّا علی پناه » دارای لباس معمولی قبا ، عبا و کلاهش شب کلاه مانند بود. در مکتب خانه هر کس برای قضاء حاجت می خواست [بیرون] برود برای ادرار یک انگشت و برای آن دیگر دو انگشت را نشان می داد.
تنبیه کردن اطفال نیز به شدّت انجام می گرفت، به این طریق که هر کس درس خود را حاضر نبود با چوب به کف دستش یک یا چند ترکه نواخته و اگر تقصیرش زیاد [تر] بود او را به فلکه می بستند.
درسال 1330 ه ق/ 1290 ه ش/ 1911م که مدرسه ی«بختیاری»به مدیریّت آقای«غلام حسین زیرک زاده» اداره می شد «ملّاعلی پناه»را که شاگردانش بدین مدرسه آمده بودند نیزاستخدام نموده و تا آخر عمر نیز در این مدرسه خدمت کرده و هر گاه معلّمی در کلاس درس حاضر نمی شد او به جایش«قرآن»راتدریس می نمود.
آن مرحوم دارای دو نفر فرزند به نام های«غلام علی»و«حسین» بود.در روزهای پنج شنبه درس ها دوره ...[می شد] و بعد از ظهرها هم [مکتب خانه] تعطیل شده و شاگردانش بیشتر کارهای شخصی آخوند را انجام می دادند.
[غلام علی رافعی]بعد از پدرش در اداره ی «بهداری»استخدام[گردیده] به تدریج [در] امر تلقیح و مداوای امراض ساده آشنا شد و الحال هم که سنش درحدود چهل[سال] است دراداره ی«بهداری»و بیمارستان«شهرکرد[دهکرد]»خدمت می کند.
«حسین رافعی»نیز پس ازاتمام تحصیل «درآموزش وپرورش»استخدام شده،چند سالی در قراء اطراف به معلّمی و مدیریّت ... مدارس خدمت کرده وسپس در«شهرکرد[دهکرد]»به مدیریت کتابخانه ی عمومی[شهر] منصوب گردیده و در پیشرفت امور کتابخانه ی ساعی بود.متأسفانه به سبب اعتیاد به تریاک عمرش زود سپری گردیده و دارفانی را وداع گفت. آن دو دارای پنج فرزند تحصیل کرده می باشند.
مکتب خانه ی آخوند جواد
درسمت شرقی مسجد«اتابکان[درب امامزاده،امام صادق(ع)]»درمنزلی که[خانواده ی آخوند جواد]اقامت دارند،[نیز مکتب خانه ی]«آخوندجواد»[قرارداشت که]دارای عدّه ی زیادی شاگرد بود که مدّت ها درآن مشغول تحصیل بودند.
منزل آن مرحوم از منزل های قدیمی و درآن محل آسیائی هم بوده که بــا[حركت] شترغلّات وحبوبات را خرد می کردواینک در محل سنگ ها وجایگاه گردش شتر که دارای سطح مسطحِ خشتیِ قدیمیِ وسیع و دیدنی است طرز معماری ... نمونه ی بارزی از استادی بنّایان قدیم را می توان مشاهده ...[کرد].
آن مرحوم دارای دو نفرفرزند به نام های «غلام علی»و«آقاعلی مهجوریان»[است که]هردو به کسب و تجارب قالی مشغولند و فرزندان آن دو به نام های«آقا رضا»،«آقا محمّد»،«اختر»،«آقا رسول» و«محمود»ازجوانان تحصیل کرده،نجیب و با استعداد [هستند که همگی]کارمند دولت می باشند.
[مکتب خانه ی آخوند رجب]
از دیگرمکاتب[«دهکرد(شهرکرد)»]مکتب خانه ی«آخوند رجب»بود که محل تدریس آن در مسجد«خان [جامع]» وطرز اداره نمودنش هماننددیگران بوده و پس ازافتتاح«مدرسه ی بختیاری»شاگردانش بدان جا انتقال یافته و شاید [فقط] چند نفر انگشت شمار در آن به سبک قدیم درس می خواندند.
مکتب خانه ی زنانه
درجنب مسجد«اتابکان [درب امامزاده،امام صادق (ع)]» یک مکتب خانه ی زنانه هم وجود داشت که عیال«کربلایی حسین»، موذن مسجد مذکور ... [برای]دخترانی که به آنجا می رفتند تدریس می نمود.این دختران علاوه بر خواندن«قرآن»وکتاب های معمولی به آشپزی،نظافت وکارکردن برای معلّمه ی خود نیز مشغول می شدند.
مکتب خانه های«آخوندعلی خان»پدر«میرزایوسف ضیاء»ومکتب خانه ی«آخونداحمد»پدر«مشهدی حسین مشرّف»هم از مکاتیب قدیمه ی این محل بوده که بعدها تعطیل گردیده و[به این ترتیب اهالی] اطفالشان را[جهت ادامه ی تحصیل] به مکتب خانه های«آخوند رجب» و«جناب»فرستادند».(4)،(5)
«سیّدکریم نیکزادامیرحسینی دهکردی»(6)
«شهرکرد»،1357ه ش.
ویرایش وتنظیم:
«بابک زمانی پور»،
«شهرکرد»،مهرماه 1388ه ش.
پي نوشت ها:
(1)نيكزادامير حسيني دهكردي،سيّدكريم،شناخت سرزمين چهارمحال،ج اوّل،ص 519 ،اصفهان،بي تا،1357 ه ش.
(2)همان منبع،صص 106-103،اصفهان،بی نا،1357ه ش.
(3)شرح وقوع این سیلاب را مرحوم آیت الله سیّد محمّدباقرامامی نجفی دهکردی در زمره ی مجموعه ی منظوم خویش تحت عنوان نامه ی حقیقت به زیبایی تمام تصویر گری نموده است.جهت اطلاع بیش تر نگ به:
امامی دهکردی سیّد محمّدباقر،حقیقت نامه،صص170 - 169،به کوشش سیّد محمّد حسن امامی نجفی دهکردی،سامان/تهران،سامان دانش،1378ه ش.
(4) همان،صص521-513.
(5)ازجمله ی دیگر مکتب داران محلّی معروف در این ناحیه می توان سیّد احمد اعتماد چالشتری را معرفی کرد که در روستا شهرچالشتردارای مکتب خانه بود. نگ به:همان،ص 525.
(6)مینوی روان سیّد کریم نیکزاد امیر حسینی دهکردی 1369 – 1281ه ش/1411 – 1320 ه ق/1990 – 1902 م از جمله ی فرهیختگان صاحب قلم شهرکردی (دهکردی )است که در طول حیات پربار خویش علاوه بر ارائه ی خدمان مختلف آموزشی و اداری در کسوت های معلّمی ایثارگر و کارمندی پر تلاش در نهادهای مختلف آموزشی واجرایی شهرها و روستاهای مختلف چهار محال و بختیاری و اصفهان،آثار گران قدری را از خود در قالب کتاب ها و مقالات فرهنگی وپژوهشی به یادگار گذارده است که این آثارکه در روزگار حاضر همگی در زمره ی منابع دست اوّل تاریخ و فرهنگ جنوب غربی ایران به شمار می روند.در فهرست بیش از پنجاه عنوانی این آثار،کتاب های «شناخت سرزمین چهار محال»در سه مجلّد و«شناخت سرزمین بختیاری»ایشان دارای معروفیّت بیش تری در میان مردم ونیز اهل قلم می باشند که جز منابع مستدل و مورد استناد قاطبه ی محققین در هنگام نگارش مطالب مربوط به این صفحات می باشند.
جهت اطلاع دقیق از زندگی و آثار این هنری مرد پر کار،نگ به :
زمانی پور،بابک،معرّفی کتاب شناخت سرزمین چهار محال وبختیاری با یادی ازسیّدکریم نیکزادامیر حسینی دهکردی،مجله ی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا،دي ماه 1377 ه ش،ش 15،صص16 – 14.